پویا آقاپور - دیوانگان حسین
: منوي اصلي :
: درباره خودم :
: پيوندهاي روزانه :
: لوگوي وبلاگ :
: لينك دوستان من :
: لوگوي دوستان من :
: آرشيو يادداشت ها :
: جستجو در وبلاگ :
منابع مقاله:
شکفته شد گل و آمد بهار و سبزه دمید
ز سر گرفت جوانی جهان پیر امروز
سپرده قبضه شمشیر اقتدار خود
خدای قادر بیچون به دست شیر امروز
دهید مژده رعایای کشور دل را
رسید موکب سلطان دستگیر امروز
به شادباش چنین عید، طایر قدسی
ز بام عرش تو را میزند صفیر امروز
شه سریر ولایت علی ولی خدا
که یافته شرف از نام او سریر امروز
جلوس کرد به تخت ولایة اللهی!
نمود راز شب لیلة الحریر امروز
شده ولایت مطلق ز حق بدو تفویض
از آن مقام ولایت بود خطیر امروز
به تیغ مهر ولایت سپاه کفر بکشت
سپهر دین و دل از آن بود منیر امروز
بود ولای علی هر که را به دل یک جو
سؤال ازو چه کند منکر و نکیر امروز؟ !
شود ز نور ولای علی دلت روشن
کنی تو پاک گر آئینه ضمیر امروز
بگو به اهل طلب کیمیای خاک درش
کجا به ملک سلیمان دهد فقیر امروز
ز رشک خاک رهش، داغها به دل دارد
ببین به دیده عبرت دل عبیر امروز
که را بود هوس خلد و کوثر و تسنیم
بگو که نیست تو را از ولا گریز امروز
برای آن که رسالت رسد به اوج کمال
علی برای پیمبر شده وزیر امروز
ز فضل او رقمی چون رقم زند تا حشر
شود هزار عطارد اگر دبیر امروز
بزرگ نعمت حق جز ولای مولا نیست
بود کم کم آن نعمتی کثیر امروز
برای آن که جمال حق آشکار شود
گرفته پرده ز رخ خالق قدیر امروز
تمام عرش نشینان به امر حق آمد
برای تهنیت آن یل دلیر امروز
نوشته شده توسط : پویا آقاپور
دلیلها و قرائنی که بر درستی دیدگاه شیعه در مسأله غدیر گواهی میدهد، عبارت است از:
1- معنای ولایت: لغت شناسان کلمه ولایت را سرپرستی، عهدهداری امور، سلطه، استیلاء، رهبری و زمامداری معنا کردهاند. معنای این کلمه و برخی از مشتقاتش در کتابهای لغت اهل سنت چنین است:
الف) المفردات: «وِلایت یعنی یاری کردن و وَلایت یعنی، زمامداری و سرپرستی امور و گفته شده است که وِلایت و وَلایت مانند دِلالت و دَلالت است و حقیقت آن «سرپرستی» است. ولی و مولی نیز در همین معنا به کار میرود.» [1] .
ب) النهایه: «ولیّ یعنی یاور... و هر کس امری را بر عهده گیرد، مولی و ولیّ آن است و از همین قبیل است، حدیث «من کنت مولاه فعلی مولاه...؛ و سخن عمر که به علی(ع) گفت: تو مولای هر مؤمنی شدی؛ یعنی ولیّ مؤمنان گشتی.» [2] .
ج) الصحاح فی لغة العرب: «... هر کس سرپرستی امور کسی را به عهده گیرد، ولیّ او است.» [3] .
د) معجم مقاییس اللغة: «... هر کس زمام امر دیگری را به عهده گیرد، ولیّ او است.» [4] .
با این سخن لغت شناسان، چگونه میتوان «من کنت مولاه فعلی مولاه» را به معنای «دوستی» صرف دانست و سرپرستی اجتماعی و زمامداری را از آن جدا ساخت؟! مگر نه این است که «ابن اثیر»، لغتشناس معروف، تصریح میکند کلمه «مولی» در روایت پیامبر «من کنت مولاه فعلیّ مولاه» و نیز سخن عمر در معنای سرپرستی به کار رفته است؟
2- خطاب تند و قاطع پروردگار: اگر حادثه غدیر صرفاً برای اعلام دوستی حضرت علی(ع) بود، آن قدر اهمیت نداشت که خداوند به پیامبرش بگوید اگر آن را ابلاغ نکنی، رسالت الاهی را انجام ندادهای. خداوند میفرماید: «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته واللّه یعصمک من الناس ان اللّه لایهدی القوم الکافرین». [5] این اخطار شدید اللحن به خوبی نشان میدهد که مسأله از این حرفها بالاتر است. البته محبت امیرالمؤمنین(ع) جایگاهی والا دارد و یکی از نشانههای ایمان است؛ ولی در این خطبه تنها «ولایت محبت» مراد نیست.
3- ایمنی بخشیدن پروردگار: در آیه یاد شده خداوند پیامبر را ایمنی خاطر میبخشد و میفرماید: خداوند تو را در مقابل توطئههای مردم محافظت میکند؛ «واللّه یعصمک من الناس». این امر نشان میدهد مأموریت غدیر مسألهای مهم بود و پیامبر(ص) بیم داشت برخی بر اثر هواهای نفسانی به مقابله با آن برخاسته، توطئه کنند؟ آیا فقط اعلام دوستی حضرت علی(ع) چنین خوفی پدید میآورد؟
4- گزینش مکان: پیامبر(ص) جحفه را که مکان انشعاب مسافران است، انتخاب کرد تا همگی قبل از انشعاب در سخنرانی آن حضرت حضور داشته باشند. افزون بر این، دستور داد کسانی که از آن مکان گذشتهاند، برگردند، و صبر کرد تا عقب ماندگان از راه برسند. همچنین دستور داد شاهدان به غایبان اطلاع دهند و این «نبأ عظیم» را به گوش همگان برسانند. این امور نشان میدهد مسأله برای امّت اسلامی فوق العاده مهم و حیاتی است؟ آیا عاقلانه است که پیشوای بزرگ مسلمانان در واپسین سخنرانیاش حج گزاران خسته و کوفته را گرد آورد و با این تأکیدات فراوان همه را به دوستی علی(ع) فرا خواند.
5- نزول آیه اکمال: پس از اجرای این مأموریت، آیه «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دیناً» فرود آمد. این امر نشان میدهد مسأله از صرف محبت بالاتر بود. آیا میتوان گفت: فقط با دوستی حضرت علی(ع) - نه رهبری و پیشوایی آن حضرت - دین کامل میشود و خداوند اسلام را میپسندند؟! از سوی دیگر، اگر مسأله فقط دوستی و مودّت بود، قبلاً درباره آن آیه نازل شده، از این جهت نقصی در دین وجود نداشت. آیه «قل لا اسألکم علیه اجراً الا المودة فی القربی»، [6] پیشتر فرود آمده بود. پس آیه اکمال پیامی دیگر دارد.
نوشته شده توسط : پویا آقاپور
ظهور پیامبر اکرم (ص) اکرم و حاکمیت
اندیشه های اسلامی، در ابعاد مختلف زندگی فردی و اجتماعی مردمان شبه جزیره
عربی تغییر ات اساسی به وجود آورد. شاید مهم ترین این جنبه ها کنار گذاشته
شدن بسیاری از سنت ها و باورهایی بود که برای سالیان بسیار طولانی اساس
اجتماع اعراب را شکل داده بود. آموزه های اسلامی مبانی جدیدی برای کسب
اقتدار و مشروعیت سیاسی ارائه می داد و حاکمیت سیاسی جامعه را مشروط به
مبانی الهی که رئوس آن در قرآن آمده بود، می کرد. در طول 23 سال تلاش های
گران سنگ حضرت محمد(ص) و در سایه جذبه کاریزمایی آن وجود پر
برکت،جریان سنتی که مقید به سنت های جاهلی همچون شرافت خون و نسب و کهولت
سن و شیخوخیت و افتخارات نظامی و... بود علی(ع) رغم تمایلات فراوان مجالی
برای عرض اندام نیافت. اما همان گونه که می دانیم تنها لحظاتی پس از رحلت
حضرت ایشان، عقده های فروخورده این جریان در سقیفه بروز کرد و دقیقا همان
ملاک های جاهلی از قبیل : سن و قبیله و مصاحبت با رسول الله، منجر به
تصمیم تاریخ ساز سقیفه شد. از این پس جدال بین دو جریان سنتی که به دنبال
پیاده کردن اسلام با باورهای مورد قبول خود بودند، با جریان دین باوری که
به دنبال اجرای منویات پیامبر اکرم (ص) بودند، آغاز شد.
تفاوت اساسی این دو جریان این بود که اولی دارای اقتدار
سیاسی بود در حالی که مشروعیت نداشت در حالی که دومی اقتدار سیاسی نداشت
اما از نظر مشروعیت با توجه به نزدیکی به پیامبر اکرم (ص) چه از نظر
عقیدتی و چه از نظر نسبی، برگ برنده را در اختیار داشت. عملکرد خلفای اول
و دوم اگر چه در برخی موارد مطابق با سنت های جاهلی بود اما از نظر عمل به
سنت پیامبر (ص) تا حدودی قابل قبولی بود. با این حال در همین دوران هم
شاهد اعتراضاتی از جانب جریان دین باور هستیم. اما این اعتراضات در دوره
عثمان با توجه به اقدامات خلاف سنت نبوی وی اوج می گیرد. با خلافت امام
علی(ع) که با اقبال عمومی مردم همراه بود، به نظر می رسد که جریان دین
باور که دارای مشروعیت بود به اقتدار سیاسی هم دست پیدا کرده است اما با
توجه به اصرار امام علی(ع) مبنی بر بازگشت جامعه به تعالیم نبوی، جریان
سنتی تاب تحمل نداشته از همان آغاز بنای مخالفت گذاشت و سه جنگ دردناک را
بر علی(ع) بن ابی طالب تحمیل کرد. در واقع این سه جنگ درگیری بین همان دو
جریان اسلامی است.
اما به زودی معلوم شد که "استراتژی تهاجم" بر جریان سنت گرا
نمی تواند به تنهایی موجب حذف این جریان و از صحنه بیرون کردن آن گردد
بنابر این تغییری بنیادین در استراتژی لازم بود.
نرمش تاریخی حسن بن علی(ع) همان چرخش
در استراتژی بود که با استادی و مهارت تمام صورت گرفت و این زمینه را
فراهم آورد که تا طرحی بلند مدت برای مبارزه با جریان سابق الذکر فراهم
آید. به این لحاظ حسن(ع) بن علی(ع) را باید بزرگترین مبتکر تاریخ شیعه و
اسلام به حساب آورد. امام حسن(ع) به خوبی دریافته بود که شمشیر و تهاجم بر
جریان سنتی در نهایت به ضرر جریان دین باور است و اصل و اساس این جریان به
زودی از بین خواهد رفت و این دقیقا همان چیزی است که سنتی ها می خواهند.
از این رو بود که مصلحت را در ترک مخاصمه و جنگ دید. هر چند این اقدام وی
نوعی قربانی کردن خویشتن بود اما امام ترجیح داد خود قربانی باشد تا اصل
دین و دیانت.
پس از صلح امام حسن(ع)، اقتدار سنتی از "سلاح مظلومیت" که به
واسطه تبلیغات وسیع پیرامون خون عثمان به آن مجهز شده بود، خلع و عملا این
سلاح (مظلومیت) در اختیار امام حسن(ع) و دین باوران قرار گرفت. این
استراتژی توسط امام حسین(ع) و با حادثه کربلا کامل شد و دین باوران از آن
پس در موضع مظلومیت به دفاع از حقانیت خود پرداختند. در حالی که اگر این
تغییر انجام نمی شد اولا: در همان جنگ اول بین امام حسن(ع) و معاویه
تقریبا تمام یاران امام کشته می شدندو دیگر کسی برای ادامه راه باقی نمی
ماند و ثانیا: مسئله مظلوم کشته شده عثمان همچنان به عنوان دست آویزی برای
طرف مقابل در اختیار آنان باقی می ماند. قیام های متعدد شیعیان در طول
تاریخ که با الگو قرار دادن کربلا و قیام امام حسین(ع) شکل گرفته است
دقیقا مرهون همین تغییر سیاست است چه اگر نبود صلح امام حسن(ع) و معاویه
دیگر دیگر نه کربلایی بود نه که شیعه ای برای مظلومیت امام حسین(ع) فریاد
بزند.
نوشته شده توسط : پویا آقاپور
ای هست علی و تار و پود زهرا !
محبــــوب دل و بــود و نبـود زهرا !
مولا به تقـاص خـون مادر برخیــز ...
ای منتقـــم چشــم کبـــود زهرا !!!
حبیب تشنه ی دیــــدار آفتـاب حجـــاز ...
حجاز طلعت مـــاهش هنوز ناپیداست !
سپید شد در انتظار یار موی سیاهش ...
جمـال دلکش یــــارش هنوز ناپیداست !
مـــــرا عزیـــــز رفیقـی است که جمعه می آید !
حبیب خوب و شفیقی است که جمعه می آید !
نشــــان خـــــــاتم عشــق است و درّ بی همتا
گـــرانبهـــــا عقیقـــــی است که جمعه می آید !!!
چارده شد رخ ماه رمضانم ! مهدی !
نـــــا دیدن تو آفــــت جانم ! مهدی !!!
افطار شود روزه ی من هر شب با ...
آوردن نــــــامت به زبــــانم ! مهدی !
حـــبّ تو را دارم به دل ! ای صاحب خانه بیا !
مست و خرابت گشته ام ! سالار میخانه بیا !
عمری غمت را کرده ام همسایه ی دیوار دل ...
یکدم رخت بنمــــا عیان مـــولا به غمخانه بیا !
ای مرغ عشق جان من ! ای یادگـار عاشقی
پرواز کن جــــان حبیب ! یکدم به کـاشانه بیا !
مــرا خـــواب ربود و نسیــم یار گذشت
نسیم آمد و رفت و غم ســوار گذشت
سپید شد مویم و دلدار ندیدم افسوس
تمام عمـر حبیبــش به انتظــار گذشت !!!
مـــن مست آن نرگس زیبا شدم ! بلی
نــور خــدا در عالم مستی ست منجلی !
کی خواهد آمد آن گل زهرا ؟ خدای من !
تا زنــده گردد از قدمـــش سیره ی علی !!!
ترســــم چراغ عمـــر من خاموش گردد
طومار عشقم یک شبی مخدوش گردد
در انتظــــــار دیدن مهدی شـــــــدم پیر
حــاشا بمیرم ! قصّـــه ام سرپوش گردد !!!
مرکب در انتظـــــار سوار و حضور یار
جانا ! ز پشت پرده دمی پا برون گذار
بـــــاران عشق ! بر تن رنجـور من ببار
دشــــت خزان زده طلبـد موسم بهار
(مدت هاست که غروب هر جمعه برای خیل دوستانم ، پیامک می فرستم ! همه ی
این پیامک ها ، بیانگر یک پیام واحد است و آن هم فغان در نبود یاری که
تشنه ی حضورش هستم !!! تمامی این پیامک ها اشعار برگرفته از گنجینه ی دلم
هست که به تمامی متعلّق به حضرت دوست هست ... ولی دوست دارم دانه دانه
تقدیمش کنم تا هم او بداند و هم خودم که چقدر دوستش دارم !!! این ها هم
گوشه ای از آن دلتنگی عمیق است که طی این هفته های اخیر به کلبه ی دل
دوستانم به عنوان چشم روشنی فرستاده ام !اللهم عجّل لولیّک الفرج ...)
نوشته شده توسط : پویا آقاپور
امام سجّاد فرمود:
«اطرافیان تو بر خلاف اطرافیان فرعون نظر دادند. وقتی که فرعون با اطرافیانش مشورت کرد که با موسی و برادرش چه کنم؟ گفتند: به آنها مهلت بده، در حالی که اطرافیان تو نظر به قتل ما داده اند»
یزید با شنیدن این سخن مقداری تأمّل و تفکر کرد و از کشتن آن حضرت منصرف شد.
وقتی که نوبت به زینب کبری علیهاالسلام رسید ایشان هم برخاست و سخنانی سرشار از حماسه ایراد کرد. اینها نشان می دهد زنان اهل معرفت نیز همانند مردان اهل معرفت، اهل حماسه اند.
در مجلس جشن عمومی که در مسجد جامع دمشق برگزار شده بود، یزید ملعون سخنرانِ مزدوری را مأمور کرد تا منبر برود و از امیرالمؤمنین و امامحسین علیهماالسلام بدگویی کند. خطیب مزدور و جیره خوار اموی، بعد از حمد و ثنای الهی از یزید و معاویه مدح و ثنای فراوانی کرد و آن گاه از امیرالمؤمنین و امام حسین علیهماالسلام بدگویی نمود. روح حماسه سرا و بی قرار امام سجّاد علیهالسلام او را آرام نگذاشت لذا غرّید و بر سر خطیب مزدور اموی فریاد کشید و فرمود:
«وای بر تو ای خطیب که رضای مخلوق را بر رضای خالق ترجیح دادی و بد جایگاهی در جهنّم برای خود ساختی»
فریاد زدن در آن شرایط برای کسی که مانند امام سجّاد علیهالسلام آن همه مشکلات(غم از دست دادن عزیزان، اسارت، بستن دست و پا با زنجیر، گرداندن در شهرها و…) را تحمل کرد و آن عواقب خطرناک که احتمالش می رفت، آن هم بر سر یزید که آن همه قدرت و شوکت ظاهری برای خود درست کرده بود؛ کار ساده ای نبود.
منبع: آیت الله جوادی آملی، کتاب حماسه و عرفان.
--------------------------------------------------------------------------------
نوشته شده توسط : پویا آقاپور
سلسله عشق چیست؟؟؟
روی نیازم کجاست روی حسین است و بس
قبله ی قلبم کجاست کوی حسین است و بس
سلسله عشق را سلسله جنبان خداست
سلسله عشق چیست موی حسین است و بس
بوی بهشت خدا از حرمش می وزد
بوی بهشت خدا بوی حسین است و بس
رحمت و لطف و کرم عشق و صفا در جهان
بخشش و جود و سخا خوی حسین است و بس
روز جزا در امان هر که رود ای عزیز
از برکات دم و هوی حسین است و بس
کوثر و حوض بهشت جنت و نهر حیات
اندکی از قطره ی جوی حسین است و بس
نوشته شده توسط : پویا آقاپور
حاجت خود را به هر کس مگو
نقل شده است که مردی از انصار پیش امام حسین علیه السلام آمد و خواست از آن حضرت چیزی درخواست کند . امام فرمود ای برادر انصاری : حیثیت و وجهه خود را از حقارت سئوال حفظ کن و خواسته خود را در نامه ای بنویس و پیش من بیاور ، امید است که تو را ارشاد کنم . مرد انصاری نوشت : به فلان کس پانصد دینار مدیونم و با اصرار از من میخواهد به او التماس کردم به من مهلت دهد ، اما او نمیپذیرد . امام نامه را خواند و وارد منزل شد ، یک کیسه طلای هزار دیناری برای او آورد و فرمود : پانصد دینار برای ادای دین تو و بقیه را در زندگی خود مصرف کن و حاجت خود را به هر کس مگو مگر سه طایفه:
صاحب دین ، صاحب مروت و صاحب حسب.
نوشته شده توسط : پویا آقاپور
آنگونه که از منابع تاریخی بر میآید حضرت عباس(علیهالسلام) دارای ورزیدگی اندام و تناسب اعضایی بوده که بیانگر توان جسمی بالای او بوده است که تا اندازهای از ویژگیهای ارثی او بوده است. چرا که هم پدر او از ابرپهلوانان عرب به شمار میرفته و هم خاندان مادری او گرُد میدان بودهاند. مادر او امالبنین، از خانواده شجاع و دلاور بود.از دیگر دلایل این قدرت جسمی، افزودن بر فرآیند ارثی، این بوده که او از کودکی با ورزش و چالاکی انس داشت. ورزش و کار در مزرعه و آموزشهای نظامی دست به دست هم داد و از عباس (علیهالسلام)، جوانی نیرومند و شجاع ساخت.
نقل شده است روزی امیرمؤمنان حضرت علی(علیهالسلام) در مسجد نشسته بود و مردم را پند میداد. مردی اعرابی وارد مسجد شد. سلام کرد و صندوقی را که همراه داشت، بر زمین گذاشت و به حضرت گفت: «ای پیشوای من! پیشکشی برای شما آوردهام.» آنگاه صندوقچه را گشود و شمشیری آب دیده و منحصر به فرد را از آن بیرون آورد و به حضرت تقدیم کرد.
در همین هنگام، حضرت عباس (علیهالسلام) که نوجوانی رشید بود، وارد شد و پس از سلام، با ادب در گوشهای ایستاد. نگاهش در برق شمشیر گره خورد. حضرت علی(علیهالسلام) متوجه علاقه و شگفتزدگی عباس شد و از او پرسید: «پسرم دوست داری این شمشیر برای تو باشد؟» عباس، با شادی پاسخ داد: «آری، پدر!» حضرت، برخاست و با دست خود، شمشیر را بر بلندای قامت استوار او حمایل کرد. سپس به برازندگی شمشیر بر اندام رشید و تناور فرزندش نگریست و اشک بر محاسن سفیدش جاری شد. حاضران پرسیدند: «یا امیرالمؤمنین! چرا گریه میکنید؟» حضرت فرمودند: «روزی را میبینم که او با این شمشیر، نفس دشمن را در سینه حبس میکند و بی امان بر آنان میتازد و سرانجام به شهادت میرسد.» (1)
درخشش او در جنگهای گوناگون به ویژه کربلا، یادآور نبردهای پیروزمندانه حضرت علی(علیهالسلام) بود. او با سه تن از شجاعانِ دشمن، قهرمانانه میجنگد و هر سه را به هلاکت میرساند. نخستین آنان که دو زره نفوذناپذیر پوشیده، کلاهخودی بزرگ بر سر نهاده و نیزهای بلند در دست گرفته بود وقتی به میدان آمد، نیزهاش را به حمایل سینه حضرت فرود کرد. حضرت عباس(علیهالسلام) سرِ نیزه او را گرفت و پیچانید و از دستش بیرون آورد و او را با نیزه خودش هلاک کرد. (2)
و این رشادت کسی است که هم اعتقاد قوی دارد و هم تسلیم ولی و امام خود است.
پینوشتها:
1. مولد العباس بن علی علیه السلام، ناصری، محمدعلی، ص 61.
2. کبریت الاحمر، محمدباقر البیرجندی، تهران، کتابفروشی اسلامیه، 1377، هـ ق، ص 387.
منبع:تبیان
نوشته شده توسط : پویا آقاپور
بحر طویل در ولادت حضرت عباس(علیهالسلام)
شب سوم چو رسید از مه شعبان، مه عترت، مه قرآن، چه مبارک سحری بود که خورشیدِ جمال پسرِ فاطمه یکباره درخشید، ادب بین که شب چارم شعبان، پی آن ماهِ فروزنده عیان گشت ز بـرج شـرف و غیـرت و ایثار، بـه بیت علـی آن حجت دادار، مهِ امِبنین، حضرت عبـاس علمـدار، قضـا گفت که ایـن است همـان شیـر
خروشانِ علی حیدر کرار، قدر گفت که این است به خیل
شهدا سرور و سالار، فلک گفت بشر یا ملک است این؟ زهی از این گل رخسار که بخشید صفا چشم و دل اهل صفا را
بند دوم
هله ای فاطم? دوم مولا! صدف بحر تولا! گهرت باد مبارک! تویی آن نخل ولایت، که بود میو? نابت قمر برج هدایت، دُر دریای عنـایت، ثمرت بـاد مبارک، قمـرت بـاد مبـارک! گـلِ رخسـارِ گرامی پسرت باد مبارک! ز عـلی بـاد سلامی به بلندای تجلّای ولایت به تو ولال? یاس تو و مـاه رخ عباس که سرمست حسین است، که پابست حسین
است، همه هست حسین است، بگو دست حسین است، ببین در رخ نورانی او هیبت و اِجلال علی شیر خدا را.
بند سوم
الا حور و ملک! جن و بشر! خلق سماوات و زمین! جشن بگیرید که امشب علی و فاطمه و فاطم? امبنین و حسن و شخصِ حسینبنعلی جشن گرفتند و همه وصف ابوالفضل علمدار سرودند، همه چشم به عباس گشودنـد و همه حمد خـداونـد نمودنـد که در باغ ولا،
دسته گلِ یاس خوش آمد پسر شیر خدا حضرت عباس
خوش آمد! صلوات علی و فاطمه بـر ماه جمالش، بـه
جلالش، به کمالش، به خصالش، به دو ابروی هلالش،
ز رسول الله و آلش بفشانید به پایش گهر مدح و ثنا را .
بند چهارم
نشنیدید که قنداق? آن ماه جبین در بغلِ امبنین بود؟ چو خورشید که بر بام زمین بود، تو گویی که مگر در بغل فاطم? بنت اسد، حیدر کرار، علی شیر خداوند مبین بود، که آن مادر فرخنده چو یک اختر تابنده که دور سر خورشید بگردد، به ادب آمد و گرداند بـه دور سر ریحان? زهرا قمرش را و نـدا داد که ای نـور دل فـاطمه عبـاس
عزیزم به فدایت نگهش کن که بـوَد یارِ تو و سرور و سالار، تمام شهدا را .
بند پنجم
همه دیدند که قنداق? عباس بود بر سر دست اسدالله چو خورشید که گیرد به بغل ماه و زند بوسه بـه پیشانی و دستش، پس از آن یاد کند در شب میـلاد وی از صبح الستش که فـدای پسر فاطمه گردد سر و جان و تن و دستش، و کند یـاد علمـداری و سقائی و فرماندهی کل
قـوایش، ادب و عشـق و وفـایش، شـرف و صـدق و
صفایش، بـه زمین آمـدن از عـرش خدا، قـامت رعنا و
رسایش، عجبا دید در آن چهره همه واقع? کرب و بلا را .
بند ششم
ای نبی خوی و علی صولت و زهرا صفت! آیین? حلم حسن و دید? بیدار حسینی! تویی آن ماه که خود غرق در انوار حسینی، نه فقط در شب عاشور و صف کرب و بلا، کز شب میلاد گرفتار حسینی، همه جا یار حسینی پسر شیر خدایی و علمـدار حسینی، تـو ابـوفاضل و فرمانده انصار حسینی، ز خداوند و ملایک
ز رسولان و امامان و شهیدان الهی، همه دم باد درودت، همه جا باد سلامت که رساندی به کمال از ادب و غیرت و جانبازی خود دوستی و عشق و وفا را .
بند هفتم
تو یم غیرت و ایثار و وفایی که پیمبر به تو نازد، تو به بی دَستی خود دست خدایی که علی ساقی کوثر بـه تـو نازد، تـویی عباس که صدیق? اطهر به تو نازد، حسن آن حجت داور به تـو نازد، تو همان یار حسینی که حسین ابن علی در صف محشر به تو نازد، تو همان
میر سپاهی که همانا علی اکبر بـه تـو نـازد، تـویی آن
سـاقی بی آب که حتی علی اصغر به تو نازد، پسر امبنین
استی و بیش از همه مادر به تو نازد، که تو کردی به صف کرب و بلا یاری مصباح هدا را .
بند هشتم
تو همان ماه بنی هاشم و شمع شهدایی تو به دریای عطش با جگر تشن? خود آب بقایی، تو کنار حرم خون خدا صاحب ایوان طلایی، تو به بیدستی خود از همگان عقده گشایی، تو فراتر ز تمام شهدا روز جزایی، حرمت علقمه، خود کعب? ارباب دعایی، تو حسینِ دگرِ فاطمه، تـو خون خدایی، بـه خدا صاحب
لطف و کرم و جود و سخایی، تـو همان باب حوائج، تو همان بحر عطایی، تو امید همه عالم تو چراغ ره مایی، تو علمداری و فرماند? کل شهدایی، چه شود دست بگیری ز کرم "میثم" افتاده ز پا را؟
نوشته شده توسط : پویا آقاپور
حلول ماه عید و شادی مسلمین است.
پایان ماه روزه، برای صائمین است
نشاط و افتخار و شادی و سربلندی
از محک الهی برای مؤمنین است
نوشته شده توسط : پویا آقاپور