سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

 امام حسین(ع) - دیوانگان حسین

آسمان تکیه به دستان تو دارد عباس

جمعه 88 فروردین 21 ساعت 6:49 عصر
<

 

 

نامه ها را نگاه می کند

 

بعضی ها را می بوسد و به چشم می گذارد و امضاء می کند

 

می گوید این ها عمویم اباالفضل را واسطه قرار دادند....

 

ومن این روزها دست به دامان دستانی شده ام که به

 

عظمت عالم گره گشایی میکند

 

دستان عباس را میگویم.....دستانی که به حکم بندگی

 

فدای حق شد و به حکم برادری فدای معشوق


نوشته شده توسط : پویا آقاپور

[ نظر]


اربعینی

شنبه 87 بهمن 26 ساعت 7:10 عصر
<

 
یکی از مباحث مهم تاریخ عاشورا که در این فصل درباره آن بحث و بررسی صورت گرفته، حضور اهل بیت علیهم السلام در کربلا در اولین اربعین شهادت امام حسین علیه السلام بر سر مزار آن حضرت و دیگر شهدای کربلاست. در میان شیعه، مشهور است که اربعین روزی است که جابر بن عبدالله انصاری، صحابی بزرگ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به زیارت قبر امام حسین علیه السلام نائل شد و در همان جا بود که اهل بیت علیهم السلام هنگام بازگشت از شام نیز به زیارت مزار امام علیه السلام آمده و جابر را ملاقات کردند. هم چنین در این روز سر امام حسین  علیه السلام به بدن ملحق شده و دفن شد. اما در مقابل این شهرت، برخی اندیشمندان متقدم و معاصر شیعه، ورود اهل بیت  علیهم السلام را در روز اربعین سال 61 ق انکار کرده اند که دیدگاه ها و دلایل انکار آنان و نیز ادله و قراینی که برخی محققان معاصر برای رد دلایل منکران اقامه کرده اند، بررسی و مطالعه خواهد شد. سپس در ادامه، قراین و شواهد تاریخی و روایی این موضوع را به منظور اثبات چنین شهرتی بیان خواهیم کرد.
 

«اربعین» در متون و نصوص دینی
واژه اربعین از اصطلاحاتی است که در متون دینی، حدیثی و تاریخی کاربرد زیادی دارد و بسیاری از امور، با این عدد و واژه، تعریف و تحدید شده اند. مثلا کمال عقل در چهل سالگی، آثار چهل روز اخلاص، آثار حفظ چهل حدیث، دعای چهل نفر، دعای برای چهل مومن، قرائت دعای عهد در چهل صبح، عدم پذیرش نماز شراب خوار تا چهل روز، گریه چهل روز زمین، آسمان و فرشتگان بر امام حسین علیه السلام، استحباب زیارت اربعین و ... از جمله مواردی است که جایگاه و ارزش والای این واژه و عدد را در معارف اسلامی بیان می‌ دارد. (1)

با این همه، در احادیث، تنها استحباب زیارت اربعین در باره امام حسین علیه السلام وارد شده است و چنین سفارشی درباره هیچ یک از معصومان علیهم السلام پیش و پس از سیدالشهدا علیه السلام وجود ندارد. بنابراین از نظر تاریخی و حدیثی، هیچ پیشینه ای را نمی توان برای اربعین و اعمال مربوط به این روز تا پیش از حادثه عاشورا تصور کرد و این ویژگی  و امتیاز، تنها برای امام حسین علیه السلام است.

استحباب زیارت اربعین در روایات و گزارش های تاریخی
مهم ترین دلیل بزرگداشت اربعین سیدالشهدا علیه السلام روایت مرسله ای از امام عسکری علیه السلام است که فرموده است: نشانه های مومن، پنج چیز است که یکی از آنها زیارت اربعین است. (2)

افزون بر این، امام صادق علیه السلام زیارت اربعین را به صفوان بن مهران جمال تعلیم داده است که در آن به بزرگداشت اربعین تصریح شده است. (3)

اما درباره منشا اهمیت اربعین در منابع کهن شیعه، باید گفت که به این روز از دو جهت توجه شده است. یکی از جهت بازگشت اسراء از شام به مدینه و دیگری به سبب زیارت قبر سیدالشهدا علیه السلام توسط جابر بن عبدالله انصاری، یکی از اصحاب برجسته رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و امیرالمومنین علیه السلام.

شیخ مفید، شیخ طوسی و علامه حلی در این باره می نویسند:

روز بیستم صفر روزی است که اهل‎بیت امام حسین علیه السلام از شام به سوی مدینه بازگشتند. هم چنین در این روز، جابر بن عبدالله انصاری، صحابی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم برای زیارت امام حسین علیه السلام از مدینه به کربلا آمد و او اولین کسی بود که قبر امام حسین علیه السلام را زیارت کرد. (4)

پی نوشت ها:

1- برای آگاهی بیشتر در این باره، ر.ک: رضا تقوی دامغانی، اربعین در فرهنگ اسلامی، و نیز عبدالکریم پاک نیا، «اربعین در فرهنگ اهل بیت علهیم السلام»، نشریه مبلغان، ش 52، 1383/ ش 21، ص 33.

2- شیخ مفید، المزار، ص 53؛ محمد بن حسن طوسی، مصباح المتهجد، ص 787 – 788؛ محمد بن فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ص 215؛ سید ابن طاووس، الاقبال بالاعمال الحسنة فیما بعمل مرة فی السنة، ج 3، ص 100. (از این پس به اختصار، «الاقبال» نوشته می شود.) متن روایت چنین است: و علامة المومن خمس: صلاة الاحدی و الخمسین، و زیارة الاربعین، و التختم بالیمین، و تعفیر الجبین و الجهر ببسم الله الرحمن الرحیم؛ نشانه مومن، پنج چیز است: (خواندن) پنجاه و یک رکعت نماز(هفده رکعت واجب و سی و چهار رکعت مستحبی)، زیارت اربعین، انگشتر به دست راست کردن، پیشانی به خاک مالیدن و بلند خواندن بسم الله الرحمن الرحیم.» درباره انگشتر به دست راست کردن باید گفت که این مسئله، سفارش ائمه معصومین علهیم السلام است که در واقع، نوعی مبارزه با سیره خلفای بنی امیه است. چرا که به گفته زمخشری نخستین کسی که انگشتر به دست چپ کردن را شعار خود قرار داد و بر خلاف سنت عمل کرد، معاویه بود. (علامه عبدالحسین امینی، الغدیر، ج 10، ص 210). هم چنین شیعه، بلند گفتن بسم الله الرحمن الرحیم را در نمازهایی که واجب است حمد و سوره آن بلند خوانده شود (صبح، مغرب و عشا)، واجب و در نماز هایی که واجب است حمد و سوره آن اخفاتی خوانده شود (ظهر و عصر)، مستحب می‌ دانند و این امر نیز به دستور و سفارش ائمه علهیم السلام بوده است، زیرا چنان  که فخر رازی گفته سات اخفات در بسم الله را بنی امیه رواج دادند تا آثار علی علیه السلام را نابود کنند. (جهت آگاهی بیشتر در باره تفسیر این روایت، ر. ک: سید محمد علی قاضی طباطبائی، تحقیق درباره اول اربعین حضرت سیدالشهدا علیه السلام، ص 390 به بعد).

3- شیخ طوسی، مصباح المتهجد، ص 788- 789؛ همو، تهذیب الاحکام، ج 6، ص 113- 114؛ سید ابن طاووس، همان، ج 3، ص 101- 103؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 98، ص 331- 332.

4- شیخ مفید، مساژ الشیعة (چاپ شده در جلد 7 مولفات شیخ مفید)، ص 46؛ شیخ طوسی، مصباح المتهجد، ص 787؛ رضی الدین علی بن یوسف مطهر حلی، العدد القویه، ص 219.


نوشته شده توسط : پویا آقاپور

[ نظر]


اربعین

شنبه 87 بهمن 26 ساعت 7:4 عصر
<

زیارت اربعین

اَلسَّلامُ عَلى وَلِىِّ اللَّهِ وَ حَبیبِهِ؛

سلام بر ولى خدا و دوست او

اَلسَّلامُ عَلى خَلیلِ اللَّهِ وَ نَجیبِهِ ؛

سلام بر خلیل خدا و بنده نجیب او

اَلسَّلامُ عَلى صَفِىِّ اللَّهِ وَابْنِ صَفِیِّهِ

سلام بر بنده برگزیده خدا و فرزند برگزیده‌اش

اَلسَّلامُ عَلىَ الْحُسَیْنِ الْمَظْلُومِ الشَّهیدِ

سلام بر حسین مظلوم و شهید

اَلسَّلامُ على اَسیرِ الْکُرُباتِ وَ قَتیلِ الْعَبَراتِ

سلام بر آن بزرگوارى که به گرفتاری‌ها اسیر بود و کشته اشکِ روان گردید

اَللّهُمَّ اِنّى اَشْهَدُ اَنَّهُ وَلِیُّکَ وَابْنُ وَلِیِّکَ وَ صَفِیُّکَ وَابْنُ صَفِیِّکَ الْفاَّئِزُ

خدایا من به راستى گواهى دهم که آن حضرت ولىّ (و نماینده) تو و فرزند ولىّ تو بود و برگزیده‌ات و فرزند برگزیده‌ات بود که کامیاب شد

بِکَرامَتِکَ اَکْرَمْتَهُ بِالشَّهادَةِ وَ حَبَوْتَهُ بِالسَّعادَةِ وَاَجْتَبَیْتَهُ بِطیبِ الْوِلادَةِ

به بزرگداشت تو، گرامیش کردى به وسیله شهادت و مخصوصش داشتى به سعادت و برگزیدى او را به پاکزادى

وَ جَعَلْتَهُ سَیِّداً مِنَ السّادَةِ وَ قآئِداً مِنَ الْقادَةِ وَ ذآئِداً مِنْ الْذادَةِ

و قرارش دادى یکى از آقایان (بزرگ) و از رهروان پیشرو و یکى از کسانى که از حق دفاع کردند

وَاَعْطَیْتَهُ مَواریثَ الاَْنْبِیاَّءِ وَ جَعَلْتَهُ حُجَّةً عَلى خَلْقِکَ مِنَ الاَْوْصِیاَّءِ

و میراث‌هاى پیمبران را به او دادى و از اوصیائى که حجت تو بر خلقت هستند قرارش دادى

فَاَعْذَرَ فىِ الدُّعآءِ وَ مَنَحَ النُّصْحَ وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فیکَ

او نیز در دعوت مردم جاى عذر و بهانه‌اى (براى کسى) نگذارد و بی‌دریغ خیرخواهى کرد و جان خود را در راه تو داد

لِیَسْتَنْقِذَ عِبادَکَ مِنَ الْجَهالَةِ وَ حَیْرَةِ الضَّلالَةِ وَ قَدْ تَوازَرَ عَلَیْهِ مَنْ غَرَّتْهُ الدُّنْیا وَ باعَ حَظَّهُ بِالاَْرْذَلِ الاَْدْنى؛

تا برهاند بندگانت را از (گرداب) جهالت و نادانى و سرگردانى (در وادى) گمراهى و چنان شد که همدست شدند بر علیه آن حضرت کسانى که دنیا فریبشان داد.

وَ شَرى آخِرَتَهُ بِالثَّمَنِ الاَْوْکَسِ وَ تَغَطْرَسَ وَ تَرَدّى فى هَواهُ

و فروختند بهره (کامل و سعادت خود را) به بهاى پست ناچیزى و بداد آخرتش را در مقابل بهائى اندک و بى مقدار و بزرگى کردند و خود را در چاه هوا و هوس سرنگون کردند،

وَاَسْخَطَکَ وَاَسْخَطَ نَبِیَّکَ

و تو و پیامبرت را به خشم آوردند

وَ اَطاعَ مِنْ عِبادِکَ اَهْلَ الشِّقاقِ وَالنِّفاقِ وَ حَمَلَةَ الاَْوْزارِ

و پیروى کردند از میان بندگانت آنانى را که اهل دو دستگى و نفاق بودند و کسانى را که بارهاى سنگین گناه به دوش مى‌کشیدند

الْمُسْتَوْجِبینَ النّارَ فَجاهَدَهُمْ فیکَ صابِراً مُحْتَسِباً حَتّى سُفِکَ فى طاعَتِکَ دَمُهُ وَاسْتُبیحَ حَریمُهُ

و بدین جهت مستوجب دوزخ گشته بودند آن حضرت (که چنان دید) با شکیبائى و پاداش جوئى با آنها جهاد کرد تا خونش در راه پیروى تو ریخت و حریم مقدسش شکسته شد

اَللّهُمَّ فَالْعَنْهُمْ لَعْناً وَبیلاً وَ عَذِّبْهُمْ عَذاباً اَلیماً

خدایا آنان را لعنت کن به لعنتى وبال دار و عذابشان کن به عذابى دردناک

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ سَیِّدِ الاَْوْصِیاَّءِ

سلام بر تو اى فرزند رسول خدا، سلام بر تو اى فرزند آقاى اوصیاء

اَشْهَدُ اَنَّکَ اَمینُ اللهِ وَابْنُ اَمینِهِ عِشْتَ سَعیداً وَ مَضَیْتَ

گواهى دهم که به راستى تو امانتدار خدا و فرزند امانت‌‌دار اویى سعادتمند زیستى و ستوده از دنیا رفتى

حَمیداً وَ مُتَّ فَقیداً مَظْلُوماً شَهیداً وَ اَشْهَدُ اَنَّ اللَّهَ مُنْجِزٌ ما وَعَدَکَ

و گمگشته و ستمدیده و شهید درگذشتى و نیز گواهى دهم که خدا به راستى وفا کند بدان وعده‌اى که به تو داده،

وَ مُهْلِکٌ مَنْ خَذَلَکَ وَ مُعَذِّبٌ مَنْ قَتَلَکَ وَ اَشْهَدُ اَنَّکَ وَفَیْتَ بِعَهْدِاللهِ

و به هلاکت رساند هر که را که دست از یاریت برداشت و عذاب کند کسى که تو را کشت و گواهی دهم که تو به خوبى وفا کردى به عهد خدا،

وَ جاهَدْتَ فى سَبیلِهِ حَتّى اَتیکَ الْیَقینُ فَلَعَنَ اللهُ مَنْ قَتَلَکَ،

و جهاد کردى در راه او تا مرگت فرا رسید خدا لعنت کند کسى که تو را کشت

وَ لَعَنَ اللهُ مَنْ ظَلَمَکَ وَ لَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً سَمِعَتْ بِذلِکَ فَرَضِیَتْ بِهِ

و خدا لعنت کند کسى که به تو ستم کرد و خدا لعنت کند مردمى که شنیدند جریان کشتن و ستم تو را و بدان راضى بودند،

اَللّهُمَّ اِنّى اُشْهِدُکَ اَنّى وَلِىُّ لِمَنْ والاهُ وَ عَدُوُّ لِمَنْ عاداهُ بِاَبى اَنْتَ وَ اُمّى یَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ.

خدایا من تو را گواه مى‌گیرم که من دوست دارم هر که او را دوست دارد و دشمنم با هر که او را دشمن دارد پدرم و مادرم به فدایت اى فرزند رسول خدا.

اَشْهَدُ اَنَّکَ کُنْتَ نُوراً فىِ الاَْصْلابِ الشّامِخَةِ وَالاَْرْحامِ الْمُطَهَّرَةِ،

گواهى دهم که تو به راستى نورى بودى در پشت پدرانى بلند مرتبه و رحم‌هایى پاکیزه

لَمْ تُنَجِّسْکَ الْجاهِلِیَّةُ بِاَنْجاسِها وَ لَمْ تُلْبِسْکَ الْمُدْلَهِمّاتُ مِنْ ثِیابِها،

که آلوده‌ات نکرد اوضاع زمان جاهلیت به آلودگی‌هایش و در برت نکرد از لباس‌هاى چرکینش

وَ اَشْهَدُ اَنَّکَ مِنْ دَعاَّئِمِ الدّینِ وَ اَرْکانِ الْمُسْلِمینَ وَ مَعْقِلِ الْمُؤْمِنینَ،

و گواهى دهم که به راستى تو از پایه‌هاى دین و ستون‌هاى محکم مسلمانان و پناهگاه مردمان با ایمان هستی

وَ اَشْهَدُ اَنَّکَ الاِْمامُ الْبَرُّ التَّقِىُّ الرَّضِىُّ الزَّکِىُّ الْهادِى الْمَهْدِىُّ،

و گواهى دهم که تو به راستى پیشواى نیکوکار با تقوا و پسندیده و پاکیزه و راهنماى راه یافته‌اى

وَ اَشْهَدُ اَنَّ الاَْئِمَّةَ مِنْ وُلْدِکَ کَلِمَةُ التَّقْوى وَ اَعْلامُ الْهُدى

و گواهى دهم که همانا امامان از فرزندانت روح و حقیقت تقوا و نشانه‌هاى هدایت

وَالْعُرْوَةُ الْوُثْقى وَالْحُجَّةُ على اَهْلِ الدُّنْیا وَ اَشْهَدُ اَنّى بِکُمْ مُؤْمِنٌ

و رشته‌هاى محکم (حق و فضیلت) و حجت‌هایى بر مردم دنیا هستند و گواهى دهم که من به شما ایمان دارم

وَ بِاِیابِکُمْ مُوقِنٌ بِشَرایِعِ دینى وَ خَواتیمِ عَمَلى وَ قَلْبى لِقَلْبِکُمْ سِلْمٌ،

و به بازگشتتان یقین دارم با قوانین دینم و عواقب کردارم و دلم تسلیم دل شما است

وَ اَمْرى لاَِمْرِکُمْ مُتَّبِعٌ وَ نُصْرَتى لَکُمْ مُعَدَّةٌ حَتّى یَاْذَنَ اللَّهُ لَکُمْ،

و کارم پیرو کار شما است و یاریم برایتان آماده است تا آن که خدا در ظهورتان اجازه دهد

فَمَعَکُمْ مَعَکُمْ لامَعَ عَدُوِّکُمْ صَلَواتُ اللهِ عَلَیْکُمْ وَ على اَرْواحِکُمْ،

پس با شمایم نه با دشمنان شما، درودهاى خدا بر شما و بر روان‌هاى شما

وَ اَجْسادِکُمْ وَ شاهِدِکُمْ وَ غاَّئِبِکُمْ وَ ظاهِرِکُمْ وَ باطِنِکُمْ.

و پیکرهایتان و حاضرتان و غائبتان و آشکارتان و نهانتان.

آمینَ رَبَّ الْعالَمینَ.

آمین اى پروردگار جهانیان.


نوشته شده توسط : پویا آقاپور

[ نظر]


اربعین

شنبه 87 بهمن 26 ساعت 7:0 عصر
<

اربعین سرور و سالار شهیدان تسلیت باد
سلام بر حسین و اربعینش، سلام بر اربعین و زائرانش! و سلام بر اندوه های دل آنان که به سوغات بر مزار کشتگان، عشق بردند و به مویه نشستند. به شوق زیارت صحن و سرای جان فزایت، اربعین شهادتت را به سوگ می نشینیم، یا حسین

اربعین سرور و سالار شهیدان تسلیت باد


نوشته شده توسط : پویا آقاپور

[ نظر]


حضرت علی اصغر (ع)

سه شنبه 87 دی 10 ساعت 11:20 صبح
<

حضرت علی اصغر علیه السلام

یکى از فرزندان امام حسین‏ (ع) که شیر خوار بود و از تشنگى، روز عاشورا بى تاب‏ شده بود. امام، خطاب به دشمن فرمود: از یاران و فرزندانم، کسى جز این کودک نمانده ‏است. نمی ببینید که چگونه از تشنگى بى تاب است؟ در"نفس المهموم" آمده است که‏ فرمود: " ان لم ترحمونى فارحموا هذا الطفل‏"در حال گفتگو بود که تیرى از کمان حرمله ‏آمد و گوش تا گوش حلقوم على اصغر (ع) را درید. امام حسین‏(ع‏) خون گلوى او را گرفت و به آسمان پاشید.(1)

در کتابهاى مقتل، هم از"على اصغر"(ع) یاد شده،هم از طفل رضیع (کودک‏ شیرخوار)و در اینکه دو کودک بوده یا هر دو یکى است، اختلاف است.

در زیارت ناحیه مقدسه، درباره این کودک شهید، آمده است: "السلام على عبد الله بن ‏الحسین، الطفل الرضیع، المرمى الصریع، المشحط دما، المصعد دمه فى السماء، المذبوح‏ بالسهم فى حجر ابیه، لعن الله رامیه حرملة بن کاهل الاسدى".(2) و در یکى از زیارتنامه‏ هاى ‏عاشورا آمده است:" و على ولدک على الاصغر الذى فجعت به" ز این کودک،با عنوانهاى‏ شیرخواره، شش ماهه، باب الحوایج، طفل رضیع و...یاد می ‏شود و قنداقه و گهواره از مفاهیمى است که در ارتباط با او آورده می ‏شود.

طفل شش ماهه تبسم نکند پس چه کند   

    آنکه بر مرگ زند خنده، على اصغر توست

"على اصغر، یعنى درخشانترین چهره کربلا، بزرگترین سند مظلومیت و معتبرترین ‏زاویه شهادت... . چشم تاریخ، هیچ وزنه ‏اى را در تاریخ شهادت، به چنین سنگینى ندیده‏ است."(3) على اصغر را باب الحوائج می ‏دانند،گر چه طفل رضیع و کودک کوچک است، امّا مقامش نزد خدا والاست. (4)

در گلخانه شهادت را می گشاید کلید کوچک ما


نوشته شده توسط : پویا آقاپور

[ نظر]


ماهیّت قیام حسینی

سه شنبه 87 دی 10 ساعت 11:17 صبح
<

ماهیّت قیام حسینی

نهضت امام حسین(ع) یک انقلاب بود و نه انفجار
انتخاب و آزادی
ماهیّت عکس العملی منفی ِ نهضت
ماهیّت عکس العملی مثبتِ نهضت

یکی از مسائل در مورد نهضت امام حسین(ع) این است که ماهیّت این نهضت چه بوده است؟ چون نهضتها هم مانند پدیده های طبیعی ماهیِتهای مختلفی دارند. یک شیء را اگر بخواهیم بشناسیم؛ یا به علل فاعلی آن می شناسیم، یا به علل غائی آن (که امروزه شناخت علل غائی را چندان قبول ندارند.)، یا به علل مادّی آن یعنی اجزاء و عناصر تشکیل دهنده ء آن، و یا به علّتصوری آن، یعنی به وضع و شکل و خصوصیّتی که در مجموع پیدا کرده است.
اگر نهضتی را هم بخواهیم بشناسیم، ماهیّتش را بخواهیم بدست آوریم؛ ابتدا باید علل و موجباتی را که به این نهضت منتهی شده است بشناسیم تا آنها را نشناسیم ماهیّت این نهضت را نمی شناسیم (شناخت علل فاعلی). بعد باید علل غائی آن را بشناسیم، یعنی این نهضت چه هدفی دارد؟ سوم باید عناصر و محتوای این نهضت را بشناسیم که در این نهضت چه کارهائی، چه عملیّاتی صورت گرفته است؟ و چهارم باید ببینیم این عملیّاتی که صورت گرفته است، مجموعاً
چه شکلی پیدا کرده است؟

 نهضت امام حسین(ع) یک انقلاب بود و نه انفجار
یکی از مسائلی که در مورد نهضت امام حسین(ع) مطرح است این است که آیا این قیام و نهضت از نوع یک انفجار (یک عمل ناآگاهانه و حساب ـ نظیر انفجارهائی که برای برخی از انسانها پیدا می شود بطوریکه در شرایطی قرار می کیرد که در حالی که هرگز نمی خواهد فلان حرف را بزند، ولا یکمرتبه می بیند ناراحت و عصبانی می شود و از دهانش هر چه که حتّی دلش هم نمی خواهد بیرون بیاید، بیرون می آید) بود؟ اسلام، به انقلاب انفجاری ذرّه ای معتقد نیست. اسلام، انقلابش هم انقلاب صددرصد آگاهانه و از روی تصمیم و کمال آگاهی و انتخاب است. جریان امام حسین(ع) نیز یک کار ناآگاهانه و یا یک انقلاب انفجاری نبود! گفته های خود امام حسین(ع) ـ که نه تنها از آغاز این نهضت بلکه از بعد از مرگ معاویه شروع می شود ـ، نامه هایی که میان او و معاویه مبادله شده است و .... نشان می دهد که این نهضت در کمال آگاهی بوده، انقلاب است امّا نه انفجار. انقلاب هست ولی انقلاب اسلامی نه انفجاری.

انتخاب و آزادی
از جمله خصوصیّات امام حسین(ع) این است که در مورد فرد فرد اصحابش اجازه نمی دهد که قیامشان حالت انفجاری داشته باشد؟ چرا که امام (ع) در هر فرصتی می خواهداصحابش را به بهانه ای مرخّص بکند. هی به آنها می گوید :آگاه باشید که اینجا آب و نانی نیست، قضیّه خطر دارد. حتّی در شب عاشورا نیز با زبان خاصّی با آنها صحبت می کند:

" من اصابی از اصحاب خودم بهتر و اهل بیتی از اهل بیت خودم فاضلتر سراغ ندارم. از همهء شما تشکّر می کنم ، از همه تانممنونم. اینها جز با من با کسی از شما کاری ندارند. شما اگر بخواهید بروید و...."

امام (ع) همه راه ها را نیز نشان می دهد؛ تاریکی شب، برداشتن بیعت از دوش اصحابشان و ... ، یعنی فقط آ زادی و انتخاب. باید در نهایت آگاهی و آزادی و بدون اینکه کوچکترین احساس اجباری از ناحیهء دشمن یا دوست بکند، امام(ع) را انتخاب کنید. این است که به شهدای کربلا ارزش می دهد.

ماهیّت عکس العملی منفی ِ نهضت
قیام امام حسین(ع) از آن پدیده های چند ماهیّتی است، چون عوامل مختلفی در آن تأثیر داشته است. مثلاً یک نهضت می تواند ماهیّت عکس العملی داشته باشد، یهنی صرفاً عکس العمل باشد؛ می تواند ماهیّت آغازگری داشته باشد. اگر یک نهضت ماهیّت عکس العملی داشته باشد، می تواند یک عکس العمل منفی باشد در مقابل یک جریان.
یکی از عواملی که به یک اعتبار (از نظر زمانی) اوّلین عامل است: عامل تقاضای بیعت(با یزید) است، این بیعت تنها امضا کردن خلافت آدم ننگینی مانند یزید نیست، امضا کردن سنّتی است که برا ی اوّلین بار به وسیلهء معاویه می خواست پایه گذاری شود. در اینجا آنها از امام حسین(ع) بیعت می خواهند، یعنی از ناحیه شان یک تقاضا ابراز شده است؛ امام حسین(ع)  نیز عکس العمل نشان می دهد، یک عکس العمل منفی. بیعت می خواهید؟ نمی کنم.
عمل امام حسین (ع) عملی منفی، امّا از سنخ تقواست، از سنخ این است که هر انسانی در جامعهء خویش مواجه می شود با تقاضاهائی که به شکلهای مختلف، به صورت شهوت، به صورت مقام، به صورت ترس و ارعاب از او می شود و باید در مقابل آنها بگوید:
نه، یعنی "تقوا".

ماهیّت عکس العملی مثبتِ نهضت
عامل دیگری هم در اینجا وجود داشت که باز ماهیّت نهضت حسینی از آن نظر، ماهیّت عکس العملی است ولی عکس العمل مثبت نه منفی.

معاویه از دنیا می رود. مردم کوفه ای که در بیست سال قبل از این حادثه، لااقل پنج سال علی(ع) در این شهر زندگی کرده است و هنوز آثار تعالیم و تربیت علی(ع) به کلی از میان نرفته است ( البتّه خیلی تصفیه شده اند، بسیاری از سران، بزرگان و مردان اینها: حُجر بن عُدی ها، عَمرو بن حمق خُزاعی ها، رُشَید هَجَری ها و میثم تَمّارها ار از میان برده اند برای اینکه این شهر را از اندیشه و فکر علی، از احساسات به نفع علی خالی بکنند؛ ولی باز هنوز اثر این تعلیمات هست) تا معاویه می میرد، به خود می آیند، دور همدیگر جمع می شوند که اکنون از فرصت باید استفاده کرد، نباید گذاشت فرصت به پسرش یزید برسد، ما حسین بن علی داریم، امام بر حقّ ما حسین بن علی است، ما الآن باید آماده باشیم و او را دعوت کنیم که به کوفه بیاید و او را کمک بدهیم و لااقل قطبی در اینجا در ابتدا به وجود آوریم، بعد هم خلافت را خلافت اسلامی بکنیم.

"کوفه" اصلاً اردوگاه بوده است، از اوّل هم به عنوان یک اردوگاه تأسیس شد. این شهر در زمان خلیفه عمر بن الخطّاب ساخته شد، قبلاً "حیره" بود. این شهر را سعد وقّاص ساخت. همان مسلمانانی که سرباز بودند و در واقع همان اردو، در آنجا برای خود خانه ساختند و لهذا از یک نظر قویترین شهرهای عالم بود.
مردم این شهر از امام حسین(ع) دعوت می کنند، نه یک نفر، نه دو نفر، نه هزار نفر، نه پنجهزار نفر و نه ده هزار نفر بلکه حدود هجده هزار نامه می رسدکه بعضی از این نامه ها راچند نفر و بعضی دیگر را شاید صد نفر امضا کرده بودند که در جمع شاید حدود صدهزار نفر به او نامه نوشته اند.
اینجا عکس العمل امام چه باید باشد؟ حجّت بر او تمام شده است. عکس العمل، مثبت و ماهیّت عملش، ماهیّت تعاون. یهنی مسلمانانی قیام کرده اند، امام باید به کمک آنها بشتابد. اگر هجده هزار نامهء مردم کوفه رفته بود به مدینه و مکّه ( و بخصوص به مکّه) نزد امام حسین(ع)  و ایشان جواب مثبت نمی داد، تاریخ، امام حسین(ع) را ملامت می کرد که اگر رفته بود، ریشهء یزید و یزیدیها کنده شده بود و از بین رفته بود؛ کوفه اردوگاه مسلمین با مردم شجاع، کوفه ای که پنج سال علی (ع) در آن زندگی کرده است و هنوز تعلیمات علی و یتیمهائی که علی بزرگ کرده و  بیوه هائی که علی از آنها سرپرستی کرده است زنده هستند و هنوز صدای علی در گوش مردم این شهر است، امام حسین(ع) جبن به خرج داد و ترسید که به آنجا نرفت، اگر می رفت در دنیای اسلام انقلاب می شد و ...، اینست که اینجا تکلیف اینگونه ایجاب می کتد که همینکه آنها می کویند ما آماده ایم، امام می گوید من آماده هستم.


نوشته شده توسط : پویا آقاپور

[ نظر]


دو جنبه قیام عاشورا

سه شنبه 87 دی 10 ساعت 11:16 صبح
<

حادثه و تاریخچه کربلا دو صفحه دارد؛ یک صفحه سفید و نورانی و دیگری صفحه ای سیاه و ظلمانی، که هر دو صفحه در صحنه روزگار، بی نظیر است.
    صفحه ظلمانی از آن نظر که در آن فقط جنایت دیده می شود که شاید به جای
حادثه بهتر باشد فاجعه بنامیم. آب ندادن به انسانها را می بینیم، شلاق زدن زن و بچه اسیر و تشنه را می بینیم، سوار کردن اسیر بر شتر بی جهاز را می بینیم، ترساندن زن و بچه های یتیم و آتش زدن خیمه های آنها را می بینیم، عریان کردن سر بهترین زنان عالم را می بینیم که جانیان آن یزید بن زیاد و عمرسعد و شمر و خولی و حرمله و  …هستند
.
    در دنیا جنگهای بسیاری دیده شده مانند جنگهای صلیبی
، جنگ اروپائیان در اندلس ،کشتار آمریکائیان در ویتنام و ...  ولی این طور فاجعه ای دیده نشده که اهل بیت و دوستان و بزرگان خود را اینگونه به شهادت برسانند.


    صفحه نورانی آن که مقدّس
و دارای درس اخلاقی ولی گریه آور است افتخارات امام، یارانشان و اسراء است که چگونه ایثار و فداکاری را برای بشریت به ارمغان آورده اند، این صفحه بحدی نورانی است که دستگاه بنی امیه به اشتباه خود پی برد و هر کدام تقصیر را به گردن دیگری انداخت، دیدند که پیکر بی روح حسین(ع) از زنده ایشان برای آنها مزاحمتر است.

 
    تربت مرقد امام، کعبه صاحبدلان شد بطوریکه زینب
(س) فرمود:

"کدکیدک ، واسع سعیک ، ناصب جهدک فو لله لاتمحوذکرنا، ولا تمیت و حینا":

"هر نقشه ای که داری ، بکار ببر ولی مطمئن باش تو نمی توانی برادر مرا بکشی ، برادرم زندگیش طوری دیگر است او نمرد بلکه زنده تر شد."

حتی خود امام در شب عاشورا می فرماید: من یارانی در جهان بهتر از یاران خود سراغ ندارم و شما را بر یاران جنگ بدر که یاران پیغمبر(ص) بودند ترجیح می دهم. اشخاص نورانی کننده این صفحه امام حسین (ع)، حضرت اباالفضل (ع)، علی اکبر(ع)، علی اصغر(ع)، حبیب بن مظاهر ، زهیر،  مسلم بنی عقیل و مسلم بن عوسجه هستند.


نوشته شده توسط : پویا آقاپور

[ نظر]


بیعت خواستن یزید(ل) از امام حسین(ع)

سه شنبه 87 دی 10 ساعت 11:15 صبح
<

 در حادثه کربلا ما به مسائل زیادی بر می خوریم در یک جا سخن از بیعت خواستن یزید از امام حسین و امتناع امام از بیعت، در یکجا دعوت مردم کوفه از امام حسین و پذیرفتن امام ولی در جایی بدون توجه به مسئله بیعت و بدون توجه به درخواست دعوت کوفیان حضرت حسین (ع) از اوضاع حکومت انتقاد می کند.

از فساد و حرام خواریها و ظلم و ستم انتقاد می کند و اینجا  امر به معروف و نهی از منکر را لازم می بیند.

البته حقیقتاً باید گفت همه این سه مورد تاثیر داشته است چون پاره ای از عکس العملهای امام بر اساس امتناع از بیعت پاره ای بر اساس دعوت مردم کوفه و پاره ای بر اساس مبارزه با منکرات و فسادهای آن برهه از زمان صورت گرفته است.

حال باید دید دو عامل اصلی قیام چه بوده است. و باید دید کدام عامل تاثیری به سزایی داشته است.

توضیح عکس العمل اول را همه شنیده ایم که معاویه با چه وضعی به حکومت رسید وقتی اصحاب امام حسن مجتبی (ع)، آنقدر سستی کردند امام یک قرارداد موقت با معاویه امضاء کردند در مفاد این صلحنامه آمده بود که بعد از مرگ معاویه مقام خلیفه مسلمین به امام حسن برسد و اگر ایشان به شهادت رسیده بودند به برادرش امام حسین منتقل شود برای همین معاویه امام حسن مجتبی را مسموم نمودند تا مدعایی نماند و خود معاویه می خواست حکومت را به شکل سلطنت و موروثی در بیاورد. تا زمان معاویه ، مسئله خلافت و حکومت یک مسئله موروثی نبود و فقط دو طرز تفکر بود:

الف: یک طرز تفکر که خلافت، فقط شایسته کسی است که پیغمبر او را منصوب کرده باشد.

ب: یک طرز تفکر دیگر این بود که مردم حق دارند خلیفه ای برای خودشان انتخاب کنند و این مسئله در میان نبود که یک خلیفه برای خود جانشین معین کند اما تصمیم معاویه از همان روزهای اول این بود که نگذارد خلافت از خانه اش خارج شود ولی خود معاویه احساس می کرد این کار فعلا زمینه مساعدی ندارد و کسیکه او را به این کار تشویق و تشجیع نمود مغیره بن شعبه (لعنه ا) بود چون مغیره خودش طمع حکومت کوفه را داشت مغیره همان شخصی بود که با غلاف شمشیر به پهلوی خانم زهرا (س) زد و همان مغیره ای که قبلا هم حاکم کوفه بوده است و از اینکه معاویه او را عزل نموده بود ناراحت بود. برای همین مغیره به شام رفت و به یزیدبن معاویه گفت نمی دانم چرا معاویه درباره تو کوتاهی می کند دیگر معطل چیست؟ چرا تو را جانشین خودش نمی کند یزید گفت پدر فکر می کند این قضیه عملی نیست مغیره گفت عملی است چون هر چه معاویه بگوید مردم شام اطاعت می کنند و مردم مدینه را مروان حکم و از همه جا مهمتر و خطرناکتر کوفه (عراق کنونی) است این هم بعهده من.

یزید به نزد معاویه رفت و مطالب مغیره را گفت وقتی معاویه ، مغیره را احضار نمود مغیره با تملق گویی و منطق قویی که داشت معاویه را قانع می سازد معاویه هم برای بار دوم به او ابلاغ حکومت کوفه را می دهد (البته این جریان بعد از شهادت امام حسن مجتبی یعنی سالهای آخر عمر معاویه بوده است) مردم کوفه و مدینه با پیشنهاد مغیره و مروان مخالفت کردند لذا معاویه مجبور شد خودش به مدینه برود . معاویه پس از تسلط کامل بر محیط داخلی و پهناور اسلام که از افریقای شمالی تا حدود چین توسعه یافته بود اولین و بزرگترین اشتباه خودش راجع به سیاست خارجی را مرتکب شد چون وقتی تصمیم گرفت پسر جوان و نالایقش را ولیعهد کند ولی مردم نپذیرفتند و او شکست خورد برای رسیدن به این قصد شومش مرتکب جنایت بزرگی شد و آن این بود که با امپراطور روم که نیرومندترین دشمن خونین اسلام و مسلمانان بود به نفع قصد شومش صلح کرد و با این عمل جلوی پیشروی اسلام را در اروپا متوقف ساخت و برای تهدید یک طرفردار نیرومند که تاج و تخت یزید را پشتیبانی کند حاضر شد باجی هم به دولت روم بدهد.

معاویه زمانیکه که خودش به مدینه رفت سه نفر که مورد احترام مردم بودند را خواست (امام حسین (ع) عبدالله بن عمر فرزند خلیفه دوم ، عبدالله بن زییر، همان شخصی که به امام علی خیانت کرد و مسبب جنگ جمل شد) معاویه سعی کرد با چرب زبانی به آنها برساند که صلاح اسلام ایجاب می کند حکومت ظاهری در دست یزید باشد ولی کار در دست شما تا اختلافی میان مردم رخ ندهد حتی به آنها گفت شما فعلا بیعت کنید ولی آنها قبول نکردند.

معاویه هنگام مردن، سخت نگران وضع پسرش یزید بود و به او نصایحی کرد که اگر یزید جامه عمل می پوشاند یقیناً بیشتر می توانست حکومت کند نصایح این بود (ای پسر جان، من رنج بار بستن را از تو بر داشتم، کارها را برایت هموار کردم و دشمنانت را راحت نمودم و رقیبان عرب را زیر فرمانت آوردم مردم حجاز را منظور دار که اصل تو هستند هر کس از آنها به نزد تو آمد گرامیش دار و هر کدامشان را هم غایب بود احوالش را بپرس اهالی عراق را منظور دار.

و اگر خواستند حاکمی را از آنها عزل کنی دریغ نکن چون عزل یک حاکم، آسانتر از برابری با صد هزار شمشیر است اهل شام را هم منظور دار که اطرافیان نزدیک و ذخیره تو هستند و اگر از دشمنی در هراس یودی از آنها یاری بجو و چون موفق شدی آنها را به وطن خودشان برگردان زیرا  اگر در سرزمین دیگر بمانند اخلاقشان بر می گردد. سپس معاویه می نویسد پسرم من نمی ترسم که کسی در حکومت با تو نزاع کند مگر 3 نفر حسین بن علی عبدالله بن زییر- عبدالله بن عمر ]چون هر سه خلیفه زاده بودند[.

حسین بن علی شخصی است که اهل عراق او را رها نکنند و او را وادار به خروج می کنند اگر خروج کرد و برابر او پیروز شدی از او درگذر که با تو خویشی نزدیک دارد و احترام و خلق او بسیار است و او نوه پیامبر است.

اما عبدالله بن عمر اهل عبات است و اگر تنها بماند با تو بیعت می کند.

ولی عبدالله بن زبیر اگر بر تو خروج کرد و بر او پیروز شدی بند از بندش جدا کن و تا بتوانی خون دیگران قوم خود را حفظ کن.

معاویه می دانست این سه نفر یقیناً اعتراض خواهند کرد چون اعتراض آنها به نظر معاویه بدین دلیل بود که اگر خلافت به ارث برده می شود ما هم باید وارث باشیم و اگر خلافت به سابقه و لیاقت است هزاران مسلمان با سابقه و لیاقت است هزاران مسلمان سابقه دار تر از یزید هم وجود داشت و این اعتراضات واقعاً در ذهن اکثر مسلمان بود معاویه در این نصایح کاملا پیش بینی کرده بود که اگر یزید با امام حسین (ع) به خشونت رفتار کند و دست خود را به خون آغشته کند دیگر نمی تواند خلافت خود را ادامه دهد بقول بنی امیه متأسفانه یزید نتوانست سیاست مرموزانه پدرش را اعمال کند و سیاستی غلط را اعمال نمود و زحمات 50 ساله امیر را رشته کرد . معاویه فردی زیرک بود و خوب می دانست و می توانست پیش بینی کند بر عکس یزید که اولا جوان بود ثانیا مردی بود که اشراف زاده و با لهو و لعب مانوس شده بود و کاری کرد که در درجه اول به زبان خاندان بنی امیه و ابوسفیان تمام شد.

بعد از اینکه معاویه در نیمه رجب سال 60هـ.ق به درک رسید یزید به حاکم مدینه ولید بن عقبه ابوسفیان (نوه ابوسفیان) نامه ای می نویسد و مرگ معاویه را اطلاع می دهد و طی نامه ای خصوصی دستور داد از حسین بن علی (ع) و عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر بیعت بیگرد و اگر بیعت نکردند سرشان را برای من بفرست وقتی ولید بن عقبه نامه یزید را دریافت کرد امام بعد از سه روز حرکت کرد. (علتش را انشاءالله در تاریخ واقعه کربلا تا شهادت خواهیم گفت) و به مکه هجرت نمود و شاید فکر شود که هجرت  بدین جهت بوده است که مکه حرم امن الهی است و خون حضرت را نمی ریزند خیر بلکه اولا اعلام مخالفت خودش را اعلام کرد ثانیا اگر در مدینه می ماند صدایش آنقدر به عالم اسلام نمی رسید و اگر شهید هم می شد خونش تاثیر زیادی نداشت برای همین صدایش در اطراف پیچید که امام حاضر به بیعت نشده است ثالثاً و از همه مهمتر امام حسین سوم شعبان وارد مکه شد و ماههای شعبان ، رمضان، شوال، ذی القعده و تا هشت ذی الحجه در مکه ماند ماههایی مهم که مردم جهت حج عمره آنجا می آمدند تا اینکه 8 ذی الحجه رسید و مردم که برای حج تمتع لباس احرام می پوشیدند و می خواهند به سوی منی و عرفات بروند همان لحظه ناگهان امام حسین (ع) اعلام می کند من می خواهم به طرف عراق و به سوی کوفه بروم یعنی پشت به حج و کعبه می کند و اعتراض و عدم رضایت خودش را به این شکل اعلام می کند.

البته مسئله بیعت مسئله اصلی قیام نیست فقط تأثیرش این بود که جرقه این حادثه عظیم کربلا زده شود.


نوشته شده توسط : پویا آقاپور

[ نظر]


شهادت امام حسین (ع) و حضرت علی اصغر (ع)

سه شنبه 87 دی 10 ساعت 10:55 صبح
<

امام چه زمانی به میدان رفت تا ظهر عاشورا هنوز عده ای از اصحاب زنده بودند و نماز جماعت را هم خواندند حتی از صبح تا بعد از ظهر عاشورا هر یک از اصحاب که شهید می شدند خود حضرت آنها را در خیمه شهدا می گذاشت و خودش  به بالین یارانش حاضر می شد حتی با آن شرایط سخت و بحرانی، بیت شریف خود را تسلی می داد و گذشته از اینها سپاه عمر سعد وقتی می بیند که داغهایی که امام دیده و حالا تنها مانده است در چنین شرایطی فکر می کند دیگر امام با این همه رنج و مصیبت، توان جنگیدن و روحیه رزم نخواهد داشت و راحت می توان با او جنگید.

امام می بیند به روایتی هفتاد و دو تن روی خاک افتاده اند به خیمه اهل حرم رو می کند فریاد می زند یا سکینه، یا فاطمه، یا ام الکلثوم علیکم منی السلام زنان حرم شیون کردند امام آنها را دعوت به سکوت و خاموشی نمودند سپس امام سجاد را خواستند و علوم و صف و علم جفر را به ایشان تسلیم نمودند . آنگاه به حضرت زینب (س) فرمودند: خرد سالم را به من بده تا با او وداع کنم امام طفل 6 ماهه اش را گرفت و صورتش را نزدیک او برد تا وی را ببوسد که حرمله بن کاهل اسدی تیری انداخت و به گلوی کودک رسید امام بچه را به دست خواهرش زینب داد و دو دست خود را زیر گلوی بچه گرفت همینکه از خون پر شد آن خونها را به سوی آسمان پاشید با این کارش آسمان را هم به شهادت وا می دارد قبری می کند و حضرت علی اصغر را دفن می نماید سپس برای وداع با اهل بیت خود، به زنها رو می کند. حضرت سکینه فریاد کنان نزد امام می آید (مادر علی اصغر = رباب) امام سکینه را خیلی دوست می داشتند سکینه را به سینه خود  چسباند و اشکهایش را پاک کرد و فرمود سکینه جان بدان که بعد از مرگ من گریه تو بسیار است تا زمانی که جان در تن من است دلم را از روی حسرت، به اشک خود مسوزان. سپس امام عازم میدان شد و پیکارگر طلبید هر کس در برابر او می آمد به خاک هلاکت می افتاد تا اینکه تعدادی بسیار از آنان را کشت عمر سعد وقتی صحنه را اینچنین می بیند فریاد بر می آرود وای بر شما آیا می دانید با چه کسی می جنگید او فرزند علی (ع) است که شجاعان عرب را بخاک نیستی می انداخت  (هذا ربن قتال العرب) بخدا روح پدرش علی (ع) در کالبد اوست (والله نفس ابیه بین جنبید) پس دسته جمعی به روی حضرت حمله کردند امامی که تشنه است ، غریب است، مصیبتی عظیم دیده، خسته و گرسنه است با این وجود باز حریف امام نبودند. امام در حملات خود نقطه ای را انتخاب کرده بود که  نزدیک خیمه ها باشد به 2 دلیل : 1ـ می دانست دشمنان چقدر قسی القلبند و نامرد می باشند لذا می خواست تا تا جان دارد کسی متعرض خیمه ها نشود و با وجود اینکه با هر  حمله ای که می کردند همه فرار می کردند ولی زیاد از خیمه ها دور نمی شد. 2ـ اینکه می خواست تا زنده است اهل بیتش بدانند که او زنده است تا اهل بیت تسکین خاطر یابنند و بگویند آقا هنوز زنده است. امام زمان فرموده بود تا من زنده هستم از خیمه ها خارج نشوید لشگر دشمن دوباره حضرت را گروهی محاصره کردند و بین امام و خیام فاصله انداختند و شماری از دشمنان به سوی خیمه ها رفتند امام تا این صحنه را مشاهده نمودند بانگ سر دادند وای بر شما ای پیروان آل ابی سفیان اگر دین ندارید از روز معاد بترسید و در دنیای خود آزاد مرد باشید شمر رو به حضرت کرد و گفت ای پسر فاطمه چه می گویی ؟ حضرت فرمود من با شما جنگ دارم پس زنان چه گناهی دارند؟ تا من زنده هستم نگذارید  که سرکشان شما به اهل و عیال من تعرضی کنند.

شمر فریاد زد ای لشگر از خیمه ها دور شوید و به سوی خودش بروید امام  مانند شیری خشمناک بر آنان حمله می نمود و آنها را به خاک می انداخت تا سر انجام به خاطر تشنگی بسیار رو به سوی شریعه فرات گذاشت عمر سعد به حضرت یورش بردند که نگدارند دست حضرت به آب برسد ولی حضرت صفوف دشمن را شکافت و خودش را به آب رساند (نکته مهم این است ) که اسب حضرت هم سخت تشنه است و سر در آب گذاشته تا بیاشامد که امام فرمود انت عطشان و انا عطشان والله لا ذفت الماء حتّی تشرب، ای اسب تو تشنه ای و من نیز تشنه ام سوگند به خدا که من آب نمی آشامم تا اینکه تو آب بیاشامی حیوان زبان بسته حرف امام را درک کرد و سر از آب بیرون آورد و آب نیاشامید حضرت مشتی آب برای حیوان برداشت تا از آن بیاشامد ناگه سواری فریاد زد یا اباعبدالله تو آب می آشامی حال آنکه لشکر بر سرا پرده و خیمه های تو می روند و هتک حرمت تو را دارند امام تا این سخن را شنید آب را ریخت و به لشگر حمله نمود و خود را به خیمه ها رساند اما معلوم شد که کسی متعرض خیمه ها نشده و فریبی در کار بوده است و هدفشان این بود که امام آب ننوشند چون فکر می کردند اگر امام تشنگی اش بر طرف شود دیگر حریف او نخواهند شد.

ولی نمی دانستند که امام آب نخواهد نوشید، مانند یارانش که تشنه به شهادت رسیدند حضرت دوباره با اهل بیت خود وداع نمود و آنان را به صبر و حلم و شکیبایی دعوت نمود و به آنها وعده ثواب داد و فرمود تا چادر اسیری به سر کنند و آماده مصیبت باشند و همچنین فرمود بدانید خدا نگهدار شما خواهد بود و از شر دشمنان نجات می یابید (این بیان امام که می داند سرانجام اهل بیت مصون می باشند از کرامات خود حضرت می باشند) و عاقبت کار شما ختم به خیر می شود و دشمنان شما به انواع بلاها عذاب می شوند پس مواظب باشید زبان به شکایت نگشائید که از قدر و منزلت شما کاسته می شود. حضرت باری دیگر سوی لشگر دشمن رفت . لشگر نیز از هر سو او را تیرباران نمودند .

راویان می گویند بخدا ما دیدیم پهلوانان لشکر به او حمله ور شدند و امام مانند گله گوسفندی که گرگ در آنها افتاده آنها را تار و مار می کرد.

حضرت در حال ستیز بود که مردی به نام ابوالعطوفش تیری به پیشانی حضرت زد و امام آنرا بیرون کشید و خون به رویش و محاسنش روان شد و فرمود بار خدایا تو شاهدی من از این بندگان کنکهارت چه می کشم؟ خدایا آنها را به شمار و تا آخر هلاک کن و هرگز آنها را میامرز حضرت دوباره حمله نمودند و می فرمود چه بدی کردید با خاندان محمد (ص) پس از او . شما بعد از من دیگر هیچکدام از کشتن بندگان خدا هراس ندارید من از خدا امیدوارم که در برابر خواری شما کرامت شهادت به من عطا کند و از راهی که گمان نبرید انتقام مرا از شما بگیرد . حصین بن مالک گفت ای پسر فاطمه خدا چگونه انتقام تو را از ما بگیرد فرمود شما را به جان هم اندازد و خونتان را بریزد و عذاب دردناکی به شما فرو بارد. دعای امام برآورده شد اختلافات خانمان برانداز آنان تا آنجا کشید که شهر با عظمت کوفه، که به جای پایتخت به شکوه دولت پانصد ساله سامانیان ساخته شده بود برای همیشه ویران شد و به تل خاکی سیاه و بی گیاه مبدل شد و انتقام همگی آن به طرز وحشتناکی توسط مختار شهید گرفته شد و عذاب دردناک هم در قیامت خواهند چشید).

حضرت جنگید تا زخمهای بزرگی به او رسید که روایت شده دو زخم کاری به حضرت وارد شد البته این زخمها در زمان حیات حضرت بوده والا وقتی آقا را از اسب به زمین انداختند 1900 ضربه به حضرت فرود آوردند حضرت خیلی ناتوان شده بود و کمی برای خستگی ایستاد که در این میان سنگی به پیشانی حضرت خورد و پیراهن خود را بالا برد که خون را پاک کند که تیر سه شعبه (3 پره) آمد و به سینه آقا نشست و به روایتی به قلبش اصابت نمود حضرت فرمود بسم الله و بالله و علی مله  سپس آن تیر را از بدن خود خارج کرد و خون را در کف دست خود پر کرد و به آسمان پاشید و سپس دست دیگر را پر کرد و فرمود به همین دست به دیدار رسول الله خواهم رفت و می گویم یا رسول الله آنها مرا کشتند در این هنگام ضعف بر حضرت چیره شد تا آنکه مالک بن سر به حضرت دشنام داد و شمشیر به سر مقدس حضرت زد و خون از سر حضرت جاری گشت حضرت کلاه از سر برداشت و عمامه ای بر آن زخم بست سید بن طاووس می گوید سپس حضرت سیدالشهدا فرمود ای اهل حرم برای من جامه ای بیاورید آن را زیر لباسهایم بپوشم تا پس از مرگم کسی آن جامه را از تن من خارج نکند جامه ای برای حضرت آورند حضرت چندجای آن جامه را پاره کرد تا بی ارزش تر شود. اما روایت است وقتی حضرت به شهادت رسید آن جامه کهنه را هم از تن حضرت خارج کردند و حضرت را عریان رها نمودند شیخ مفید می گوید حضرت گرچه از بسیاری زخم توانی دیگر نداشت ولی با این حال بر دشمنان حمله می کرد و آنان را به چپ و راست پراکنده می نمود شمر که این صحنه را دید دستور داد تا حضرت را تیرباران نمایند آنقدر تیر زدند تا لشگر فراری باز ایستاد و مقابلش را گرفتند حضرت زینب (س) که چنین دید به عمر سعد فریاد کشید و به او فرمود:     و یحک یا عمر ایقتل ابا عبدالله و انت تنظر الیه؟ ای عمر وای بر تو !!! حضرت حسین را می کشند و تو به آن می نگری عمر سعد پاسخی نداد و به روایت طبری اشک عمر سعد جاری شد و صورت خود را از سوی زینب (س) برگرداند سپس حضرت زینب رو به لشگر می گوید ویحکم ما فیکم مسلماً   وای بر شما آیا مسلمانی در میان شما نیست. در این هنگام صالح بن وهب الیزنی با تمام قدرت نیزه بر پهلوی حضرت زد که امام چنان از روی اسب افتاد که یا طرف راست صورت مبارکشان بر زمین فرود آمدند حضرت دوباره برخاستند حضرت زینب (س) که تمام نگاهش به برادرش بود وقتی این صحنه را دید از در خیمه بیرون آمد و فریاد زد و اخاه – واسیداه و اهل بیتاه – لیت السماء اطبقت علی الارض و لیت الجبال تدکدکت علی اسهل و ای برادرم و ای آقای من و ای اهل بیت من ای کاش آسمان خراب می شد و به زمین می افتاد، ای کاش کوهها از هم می پاشید و به روی بیابانها پراکنده می شد در این هنگام شمر ذی الجوشن لشگر را صدا کرد و گفت برای چه ایستاده اید کار حسین را یکسره کنید وقتی حضرت در گودال قتلگاه افتاد و قدرت حرکت نداشتند باز می بینم لشگر از او ترس دارند که نزدیک ایشان شود و سر مقدس ایشان را قطع کند.

عده ای از سپاهیان عمر سعد می گفتند نکند امام حیله جنگی به کار برده که اگر کسی نزدیک شده حمله کند لذا نقشه ناجوانمردانه ای کشیدند راوی حمید بن مسلم می گوید سپاه عمر به سوی خیمه های حمله کردند چون می دانستند آقا طاقت نمی آورد سکوت کند و اگر حیله باشد بلند خواهد شد امام حسین از شدت تشنگی و از زخمهای شمشیرهایی حال افتاده است هیچ انسانی نمی تواند حالت حضرت را در آن لحظه تجسم کند یک نفر فریاد می زند حسین تو زنده ای؟ لشگر به خیمه ها ی اهل بیتت حمله ور شده است؟ حضرت به زحمت روی زانوهای خودشان بلند می شود و به نیزه اش تکیه می کند و می فرماید فرماید و یلکم یا شیعه ال ابی سفیان ان لم یکنلکم دین و لا تخافون المعاد فکونوا احراراً فی دنیاکم ... ای پیروان آل ابوسفیان وای به حالتان، اگر به قیامت  اعتقاد ندارید و اگر دین ندارید در دنیای خودتان آزاده باشید. 

وقتی دیدند حضرت واقعاً به زمین افتاده همگی بر امام حمله کردند عمر سعد به خولی که کنار او بر روی اسب بود گفت: برو و کار  امام را تمام کن چون قبل از خولی، زرعدبن شریک دست چپ حضرت را قطع نموده بود هنگامیکه خولی پیاده شد تا سر حضرت را از بدن جدا کند لرزش، بدن او را گرفت و نتوانست این کار را انجام دهد شمر ملعون به او گفت خداوند بازویت را قطعه قطعه کند چرا می لرزی؟ خود شمر از اسب پیاده شد و سر مبارک حضرت را از تن جدا کرد و سپاه عمر سعد جامه های او را ربودند و حضرت بدون لباس ماند. آسمان به اندازه ای سیاه شد که در روز ، ستاره ها دیده شد و هر سنگی که برداشته می شد خون تازه در زیرش دیده می شد . (راوی می گوید آنگاه که سر مقدس آقا را بریدند و غبار سیاهی در فضا برخاست و باد سرخی وزید که چشم، چشم را نمی دیدن گویا که عذاب نازل خواهد شد. سریع هوا آرام شد سر حضرت را به نیزه کردند و در شهرها میان بندگان خدا می گردانیدند با آنکه می دانستند او ذریه پیغمر است و به صریح قرآن دوستی آنها لازم است).

امام باقر فرمودند فرزند رسول الله را چنان با تیغ و شمشیر و سنگ کشتند که با حیوانات آنطور قدغن بود سپس با اسبان بر بدنش می تاختند.

هنگامیکه امام شهید شد لشگریان شخصی را دیدند که ناله و فریاد می کند به او گفتند ای مرد بس کن این همه ناله و فریاد برای چیست؟ در پاسخ گفت چگونه ناله و فریاد نکنم و حالا آنکه پیامبر خدا (ص) را می بینم که ایستاده است و گاهی به آسمان و گاهی به محل کارزار شما می نگرد و من می ترسم که خداوند را بخواند و نفرین کند و همه اهل زمین هلاک شوند و منهم در میان شما هلاک شوم برخی لشگریان عمر سعد گفتند این مرد دیوانه است روای می گوید از امام صادق پرسید آن فریاد کننده چه کسی بود حضرت صادق فرمود ما او را بجز حضرت جبرائیل (ع) کس دیگری نمی دانیم.

امام حسین بعد از وداع آخر ،   یکی دوبار دیگر نیز به خیمه ها می آمد و سرکش می کرد لذا اهل بیت امام، هنوز انتظار آمدن ایشان را داشتند و منتظر بودند تا شاید صدای امام را باری دیگر بشنوند و جمال آقا را زیارت کنند که یکمرتبه صدای اسب حضرت، ذوالجناح بلند شد اهل بیت گمان کردند حضرت دوباره آمد ولی دیدند اسب آمده در حالیکه زین آن وا?گون است اسب امام خود را به خون امام آغشته کرده بود و بلند شیهه می کشید و دستهای خود را بر زمین می زد عده ای از راویان می گویند این اسب آنقدر سر به زمین زد تا جان داد. اهل بیت اسب را بدون صاحب دیدند آنگاه ، فریاد به گریه و شیون بلند شد حضرت دست خود را بر سر گذاشت و فرمود (وامحمداه ، واجداه ، و انبیاه واابالقاسما ، واعلیاه ، واجعفراه ، واحمزتا ، واحسناه ، هذا حسین بالعراد صریع به کربلاء ، محزوزالراس من القفاء ، مسلوب العمامه والرداء ، این حسین است که بر زمین کربلا افتاد، این حسین است که سر او از پشت بریده اند و عمامه و رداء او را به تاراج برده اند. ام کلثوم این جملات را گفت تا بیهوش شد)

روایت شده وقتی امام بخاک افتاد اسبش از او حمایت کرد و بر سواران عمر سعد می پرید و آنها را از زمین می انداخت .اهل بیت تا اسب را دیدن شروع به نوحه سرایی نمودند (نوحه سرایی طبیعت بشر است، انسانی بخواهد در دل خود را بیان کند به صورت نوحه سرایی کسی را مورد خطاب قرار می دهند هر یک از افراد خاندان ، بنحوی نوحه سرایی را آغاز کردند علت اینکه قبل از شهادت حضرت نوحه سرایی نکردند این است که آقا به آنها اذن نداده بود تا من زنده هستم حق گریه کردن ندارید من که شهید شدم البته  نوحه سرایی کنید.)هر کدام از اهل بیت طوری با اسب صحبت می کردند ولی سکینه دختر امام که بعدها یکی از زنان عالمه عالم شد که همه علماء برای او اهمیت وی?ه ای قائل شده اند به صورت خاصی نوحه سرایی کرده است که دل همه را سوزانده است. به حالت نوحه سرایی اسب را مورد خطاب قرار داد: ( یا جواد ابی، هل سقی ابی، ام قتل عطشان) ای اسب پدرم وقتی که پدرم رفت تشنه بود آیا او را سیراب کردند یا با لب تشنه به شهادت رساندند.

لشگر دشمن بعد از آنکه حضرت به شهادت رساندند به سوی خیمه ها هجوم بردند و هر کدام بر دیگری پیش گرفت تا اینکه چادر را از سر زنان بکشند دختران و حرم پیامبر گریه می کردند . زنان را از خیمه ها بیرون کردند و خیمه ها را آتش زدند .


نوشته شده توسط : پویا آقاپور

[ نظر]


<

ایرانیان عشق را بر شانه های محرم احساس میکنند 

ایران صدا: محرم زنگار دلها را شستشو می دهد و دل را به عشق حسین (ع) پیوند می زند.
امسال هزار و سیصد و شصت و هفتمین محرمی است که هنوز صدای «هل من ناصر ینصرنی» حسین (ع) از فراز تاریخ در نوای طبل ها، زنجیرها و سنچ ها چنان شور و شوقی به پا می کند که گویی کربلایی دیگر در راه است./گروه اجتماعی 

در و دیوارهای سیاه پوش، دسته جات عزاداری حسینی، چای و شربت و آب و ... دستها بر سینه، زنجیرها بر شانه، علم و کتل و چلچراغ و روضه و تعزیه و گریه، سینه ها چاک می کنند دستها بر دیده و سر می زنند و خاک بر سر می ریزند، اشک چون سیل بر دیده جاری می کنند شاید که اشقیاء شرم گیرند از خاندان رسول خدا، هوای محرم که می پیچد هر خانه تل زینبیه، هر چشم فرات ماتم هر سینه یک دجله، درد و خون محرم ادای نذری است که یکسال گوشه دل پنهان شده است و اشکی رواق آینه کاری چشمان را شست و شو می دهد و شبکه های ضریح دل را به حلقه های عشق حسین گره می زند.
همه ساله با فرا رسیدن ماه محرم، حال و هوای کشور دگرگون می شود و همه آحاد مردم به نوعی عشق و ارادت خود را به سرور و سالار شهیدان ابراز می کنند، در این ماه جوانان پرشور و علاقمند و هیئت های حسینی نقش مهم و عمده ای را ایفا می کنند.
حضور مداحان و ذاکران اهل بیت عصمت و طهارت و اجرای مراسم ویژه نوحه و عزاداری در این ایام رونق خاصی به مجالس عزاداری امام حسین (ع) می بخشد.
مردم اردبیل مانند سایر هموطنان ایرانی دارای آداب و رسوم و سنن خاصی در برگزاری مراسم عزاداری و سوگواری هستند و این مراسم در اردبیل که خاستگاه تشیع و مرکز تبلور عشق حسینی است رواج کامل دارد.
در روزهای محرم محلات ششگانه اردبیل به ترتیب به بازار می آیند و حال و هوای خاصی به زندگی شهری می بخشند، این حضور که از دومین روز محرم محرم و طبق سنت دیرین آغاز می شود با عزاداری های محله اونچی میدان پا می گیرد، دسته عزادارن این محله به همراه شاخه ها و زیرمجموعه هایش در دومین روز محرم به خیابان اصلی شهر می ایند و با گذر از بازار سنتی اردبیل (بازار قیصریه) در خیابانها به عزاداری مشغول می شوند، در ضمن عزاداری مردم شهر اقدام به پخش نذری که بیشتر چای، شیر کاکائو و خرماست می کنند.
در روزهای بعد محلات دیگر اردبیل به ترتیب محله های عالی قاپو، سرچشمه، پیرعبدالملک، اوچدوکان و طوی به همراه زیر شاخه ها و زیر مجموعه هایشان به بازار می آیند تا با نشان عزا و نوحه مرثیه ارادت خود را به امام حسین (ع) و یاران کربلایی او اعلام کنند.
این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست
این چه شمعی است که عالم همه پروانه اوست
در روز تاسوعا دسته جات عزاداری اقدام به شمع گردانی می کنند که این مراسم سنتی نه تنها در کشور بلکه در دنیا منحصر به فرد و متعلق به دیار اردبیل است، عشق و ارادت به خاندان عصمت و طهارت در این روز به نقطه اوج خود می رسد که گاه عزاداران و نذر کنندکان با پای پیاده اقدام به شمع گردانی می کنند.
این مراسم که از صبح روز تاسوعا تا پاسی از شب ادامه می یابد مردم عزادار گاه به صورت گروهی و گاه در قالب دسته جات عزاداری از یک مسجد به مسجد دیگر و از محله ای به محله ای دیگر اقدام به روشن کردن شمع می کنند.
زنان نیز در روز تاسوعا با حضور در مساجد و شرکت در مراسم شمع روشن کردن ارادت خود را به شهیدان کربلا ابراز می دارند.
در روز تاسوعا علاوه بر شمع گردانی چند سال است که گروههای مختلف از جمله هیأتهای ورزشکاران، هنرمندان، فرهنگیان و ... در قالب دسته جات به عزاداری مشغول می شوند.
شبیه خوانی هنر سنتی این دیار در شهرها، محلات و روستاهای اردبیل با استقبال گرم مردم برگزار می شود و با وجود سردی و نامساعد بودن اوضاع جوی این مراسم سال به سال با حضور گرم مردم حسینی همراه است، در این مراسم که با نوحه خوانی و ذکر مصیبت و موعظه همراه اسن زنان با چادر سیاه شرکت می کنند و به یاد مظلومان کربلا اشک ماتم می ریزند.
اما رنگهای سبز، سفید و گاه سیاه رنگ لباس اولیاست و رنگ قرمز، گاه زرد رنگ لباس اشقیاست و در این میان دو رنگ متضاد سبز و قرمز نمادی از جدال و پیکار میان خیر و شر است، در تمامی مراسم تعزیه ای که در این استان برگزار می شود حرکات و نمایشها به نحوی انجام می شود که جمعیت بر عزای امام حسین(ع) و اهل بیت او اشک می ریزند و شانه هایشان را سنگینی مصیبت آن بزرگوار به لرزه درمی آورد.
غروب عاشورا غروبی غم بار و حزن انگیز است، غروب عاشورا که می رسد بیقراریها و ناله ها هم رنگ و بویی دیگر می گیرند، نور شمعهایی که هر فردی بنا به حاجتی روشن کرده است، صدای زنجیرهای بسته شده به پای کودکان و صدای شلاقهایی که بر تن اسرا می نشیند به کسی امان آرام بودن نمی دهد.
صدای آه و ناله های کودکان شام به صدای شیون و ضجه های مردم داغدار پیوند می خورد و سرهایی که به سوی آسمان بلند می شود و شانه هایی که آرام نمی گیرد با بی بی دو عالم همدردی می کنند، زمین و آسمان می گریند به یاد مصیبتهایی که هنوز هم تازه است. 


نوشته شده توسط : پویا آقاپور

[ نظر]


<      1   2   3   4      >