سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

 امام حسین(ع) - دیوانگان حسین

اگر مردم مى دانستند

پنج شنبه 86 بهمن 4 ساعت 4:46 عصر
< از تـشـیـیـع جـنـازه بر مى گشتیم در بین راه امام حسین (ص ) خسته شد و کنار راه نشست ابو هـریره (پیرمرد مورد احترام زمان خود) در کنارش نشست و با لباس خود خاک از پاى آن حضرت مى ستردحضرت فرمود: ابوهریره ! چرا تو این کار را مى کنى ؟ .
.
عـرض کـرد: بـگـذار مـن ایـن کـار را بکنم , به خدا اگر آنچه را من درباره تو مى دانم , این مردم مى دانستندتو را برگردن هاى خود حمل مى کردند ((21)) .
مدرک بن عماره نقل مى کند که روزى ابن عباس را دیدم که رکاب حسن و حسین را گرفته بود و راه مـى بـرد بـه او اعـتراض کرده گفتند: تو رکاب آنها را گرفته اى , در حالى که از آنها مسن تر هستى ؟
! گفت : این دو فرزندان رسول خداو جگرگوشه او هستند, آیا سعادتى از این بالاتر است که من رکاب آنها را بگیرم ((22)) .

 


نوشته شده توسط : پویا آقاپور

[ نظر]


مهرورزى پیامبر به حسین

پنج شنبه 86 بهمن 4 ساعت 4:45 عصر
< مـهـر و مـحبت پیامبر به امام حسین و برادر بزرگوارش امام حسن زبانزد عام و خاص بوده است گـذشـتـه از گفتارى که نقل شد, از رفتار حضرت با ایشان حکایات فراوانى نقل کرده اند که این نکته به خوبى معلوم مى شود.
نـقل شده است که گاه در هنگام نماز جماعت , حسن و حسین , که کودکانى خردسال بودند, نزد جـدبـزرگـوارشـان مـى رفـتند و در سجده بر دوش آن حضرت سوار مى شدند برخى از اصحاب پـیش دستى مى کردند تا کودکان را از رسول خدا دور کنند, ولى آن حضرت اشاره مى فرمودند که آنـهـا را بـه حـال خـودواگذارید سپس به آرامى دست آنها را مى گرفتند و پایین مى آوردند و بر زانوان خویش مى نشاندند ((15)) .
روزى پـیامبر سجده نماز را, بر خلاف معمول , طولانى کرد نماز که تمام شد, نمازگزاران عرض کـردنـد:امـروز سـجـده را طولانى تر به جاى آورید, آیا وحى نازل شده و دستورى رسیده است ؟
فـرمود: خیر,فرزندم حسین بر شانه ام سوار بود, خواستم صبر کنم تا او کار خویش را انجام دهد و لذتش را از بین نبرده باشم ((16)) .
عـمـر بـن خـطـاب نـقل مى کند که روزى رسول خدا را دیدم که حسن و حسین را بر شانه هاى خـویـش سـوار کرده بود رو به آن دو کردم و گفتم : چه اسب خوبى دارید!! پیامبر (ص ) فرمود: و اینها چه سوارکاران خوبى هستند! ((17)) .
ابـى بـریده نقل مى کند که روزى رسول خدا(ص ) در مسجد براى ما خطبه مى خواند که ناگهان حسن وحسین به مجلس وارد شدند و پیراهن قرمز رنگ به تن داشتند, به طورى که در هنگام راه یـافتن بر زمین مى کشید پیامبر از منبر پایین آمدند و آن دو را بغل کردند و جلوى خویش نشاندند سـپـس فرمودند: خداو رسولش راست گفتند که : انما اموالکم و اولادکم فتنه این دو فرزندم که چنین راه مى روند آن چنان مشعوف شدم که نتوانستم به سخنانم ادامه دهم ((18)) .

نوشته شده توسط : پویا آقاپور

[ نظر]


گریه امام حسین (ع )

پنج شنبه 86 بهمن 4 ساعت 4:45 عصر
< پـیـامـبـر اکـرم (ص ) از در خانه فاطمه (س ) مى گذشت صداى گریه امام حسین (ص ) را شنید فـرمـود:دخـترم ! فرزندم حسین را ساکت کن , مگر نمى دانى که صداى گریه این کودک مرا آزار مى دهد ((19)) .

نوشته شده توسط : پویا آقاپور

[ نظر]


علاقه جبرئیل به حسین

پنج شنبه 86 بهمن 4 ساعت 4:44 عصر
< در روایـات آمـده اسـت روزى حـسـن و حـسـیـن , در کودکى , پیش روى پیامبر (ص ) با یکدیگر کـشـتى مى گرفتند و پیامبر دائما حسن را تشویق مى کرد فاطمه رو به پدر کرد و عرض کرد: اى رسـول خـدا! شـمـاحـسـن را کـه بـرادر بزرگتر است در مقابل حسین که کوچکتر است تشویق مى کنید؟
پیامبر فرمود: زیراجبرئیل شاهد این ماجرا بود و حسین را تشویق مى کرد و من حسن را

نوشته شده توسط : پویا آقاپور

[ نظر]


علاقه رسول خدا(ص ) به امام حسین (ع )

پنج شنبه 86 بهمن 4 ساعت 4:43 عصر
< یکى از زیباترین و برجسته ترین نکات زندگى امام حسین , توجه شدید و علاقه بى نظیر پیامبراکرم بـه ایشان و برادر بزرگوارش امام حسن (ع ) است این نکته آن چنان آشکار و نمایان بود که صفات زیـادى ازکـتـب تـاریـخ و حدیث را به خود اختصاص داده است در این جا گوشه اى اندک از این مطالب رایادآور مى شویم

نوشته شده توسط : پویا آقاپور

[ نظر]


دوستى با حسین

پنج شنبه 86 بهمن 4 ساعت 4:43 عصر
< رسـول گرامى اسلام (ص ) به مهمانى دعوت شده بود با گروهى از اصحاب به میهمانى مى رفت درراه امام حسین (ص ) را دید که در کوچه بازى مى کند, پیش رفت تا او را بگیرد, ولى او کودکانه گریخت وهر چه حضرت به دنبال او رفت , او به سوى دیگرى جست و آن حضرت همچنان خنده کـنـان او را دنـبـال مـى کرد تا او را گرفت آن گاه دستى بر پس گردن و دستى در زیر چانه او گرفته دهان بر دهانش گذاشت واو را بوسید.
و بـعد فرمود: حسین از من است و من از حسینم , خدا دوست بدارد کسى را که حسین را دوست دارد ((9)) .
زیـد بـن حـارثـه نقل مى کند: مى خواستم براى انجام کارى خدمت رسول خدا(ص ) برسم شبانه بـه مـنـزل آن حـضـرت رفتم و درب خانه را کوبیدم پیامبر در حالى که چیزى در زیر عباى خود داشـت , بـیـرون آمد پس از آن که کارم تمام شد, پرسیدم : اى رسول خدا! چه همراه دارى ؟
عباى خـویـش را بـه کـنـار زد وحـسن و حسین را که در برگرفته بود به من نشان داد و فرمود: اینان فرزندان من و فرزندان دختر من هستندآن گاه رو به آسمان کرد و فرمود:.
اللهم انک تعلم انى احبهما فاحبهما و احب من یحبهما.
خدایا! تو مى دانى که من این دو را دوست دارم , پس آنها را دوست بدار و دوست بدارهر کس آن دو را دوست بدارد ((10)) .
سـلـمـان فـارسـى نـیز از پیامبر اکرم در خصوص امام حسین و امام حسین روایت کرده است که فرمود:.
من احبهما احببته و من احببته احبه اللّه و من احبه اللّه ادخله جنات النعیم , و من ابغضهما اوبغى علیهما ابغضته و من ابغضته ابغضه اللّه و من ابغضه اللّه ادخله نار جهنم و له عذاب مقیم .
هـر کس فرزندانم حسن و حسین را دوست بدارد, من او را دوست دارم و هر کس من اورا دوست بـدارم , خـداونـد او را دوست دارد و هر کس خدا او را دوست بدارد به بهشت هاى پر از نعمت وارد خواهد شد اما هر کس آن دو را دشمن بدارد و بر آنها ستم روادارد, من او را دشمن خواهم داشت و هر کس من او را دشمن دارم , خداوند او را دشمن دارد و به آتش جهنم در افکند و در عذاب پایدار بماند ((11)) .
ایـن عـلاقـه و عنایت ویژه پیامبر اکرم (ص ) به امام حسین (ع ) و اهل بیت (ع ) را صرفا نمى توان به یک رابطه عاطفى و علاقه خویشاوندى حمل کرد مضامین روایاتى که در کتب فریقین فراوان نقل شـده اسـت , نـشـان مى دهد که رسول خدا(ص ) با اطلاع و آگاهى از مسیر آینده جامعه اسلامى , مـى خـواستندبدین وسیله راه حق و باطل را به روشنى از یکدیگر تفکیک و متمایز سازند در واقع پـیـامـبـر اکرم با این سخنان گویا همه دشمنى ها و کینه توزى هایى را که در آینده بر ضد خاندان نبوت انجام خواهد شد, براى حق پویان و حقیقت طلبان پیش گویى مى کردند شاید از این روست کـه در روایـات دیگر, رسول خداصریحا از جنگ و پیکار بااهل بیت یاد کرده است و جنگ باایشان را همچون جنگ با خودش دانسته است .
دانـشـمـندان برجسته اهل سنت از زید بن ارقم و ابوهریره و دیگران روایت کرده اند که پیامبر در هـنـگام فوت , آن گاه که در بستر بیمارى افتاده بود, رو به على و فاطمه و حسن و حسین کرد و فـرمـود: ((انـا حـرب لـمن حاربکم و سلم لمن سالمکم , یعنى : من با هر کس که با شما بجنگد در جنگ خواهم بود و با هر کس با شما دوستى کند دوست خواهم بود)) ((12)).
ایـن عـبارت بارها و بارها از سوى پیامبر اکرم در شان اهل بیت گرامیش صادر شده است ((13)) ازجـمـله نقل کرده اند که آن حضرت بارها رو به خانه على و فاطمه و حسن و حسین مى ایستاد و مـى فـرمـود:((انــا حرب لمن حاربتم و سلم لمن سالمتم , یعنى مى جنگم با هر کس که شما با او بجنگید و دوستى مى کنم با هر کس که شما با او دوستى کنید)).
بـرا بن عازب روایت کرده است که رسول اکرم (ص ) در مورد امام حسین (ع ) فرمود: ((هذا منى و انامنه و هو محرم علیه ما یحرم على , یعنى حسین از من است و من از حسینم و هر چه بر من حرام است برحسین نیز حرام است )) ((14)).

نوشته شده توسط : پویا آقاپور

[ نظر]


شخصیت و فضایل امام حسین (ع ) ـ مولد و میلاد

پنج شنبه 86 بهمن 4 ساعت 4:33 عصر
<

حـسـیـن بن على (ص ) در مدینه منوره در سال چهارم هجرى در روز سه شنبه , سوم ماه شعبان یاپنجشنبه پنجم همان ماه متولد شد بعضى از مورخان تولد آن حضرت را روز آخر ربیع الاول سال سـوم هـجرى دانسته و بعضى دیگر گفته اند در پنجم جمادى الاول سال سوم یا چهارم هجرت به دنیا آمده است بنابراین درباره تولد آن حضرت چند قول وجود دارد, ولى قول مشهور این است که ایشان در روزسوم شعبان سال چهارم هجرت به دنیا آمده است .
هـنـگـامـى که آن حضرت متولد شد او را نزد جد بزرگوارش رسول خدا(ص ) آوردند آن حضرت بادیدن او سخت مسرور شد و در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت و روز هفتم تـولدش گوسفندى براى او عقیقه کرد و به مادرش فرمود: ((سرش را بتراشید و به وزن موهایش نقره صدقه دهید)).
آن حـضـرت شش سال و چند ماه با جد بزرگوارش رسول خدا(ص ) و پس از آن بیست و نه سال ویـازده مـاه بـا پدرش امیرالمؤمنین (ص ) و پس از آن حدود ده سال با برادرش امام حسن (ص ) و حـدود ده سـال پـس از شـهـادت امـام حسن (ص ) زندگى کرد مدتى که آن حضرت پس از امام حسن (ص ) زندگى کرده است , مدت امامت او محسوب مى شود.
کـنـیـه امـام حسین (ع ) ((ابوعبداللّه )) بود لقب هاى فراوانى به آن حضرت داده اند و از جمله پس ازشـهـادت , ایشان را ((سیدالشهدا)) خواندند چنان که مى دانیم تا پیش از آن , لقب سیدالشهدا بر حـمزه ,عموى پیامبر اطلاق مى شد و پس از شهادت سبط گرامى رسول اللّه , آن حضرت را به این لقب خواندند.


نوشته شده توسط : پویا آقاپور

[ نظر]


در بیان وقایع صبح عاشورا و خطبه حضرت

پنج شنبه 86 بهمن 4 ساعت 4:24 عصر
<  

چون شب عاشورا به پایان رسید و سپیدة روز دهم محرم دمید حضرت سیدالشهداء علیه السلام نماز بگذاشت پس از آن به تعبیه صفوف لشکر خود پرداخت و به روایتی فرمود که تمام شماها در این روز کشته خواهید شد و جز علی بن الحسین (ع) کس زنده نخواهد ماند و مجموع لشکر آن حضرت سی و دو نفر سوار و چهل تن پیاده بودند و به روایت دیگر هشتاد و دو پیاده، و به رواتی که از جناب امام محمد باقر علیه السلام وارد شده چهل و پنج نفر سوار و صد تن پیاده بودند و سبط ابن الجوزی در تذکره نیز همین عدد را اختیار کرده و مجموع لشکر پسر سعد شش هزار تن و موافق بعضی مقاتل بیست هزار و بیست و دو هزار و به روایتی سی هزار نفر وارد شده است و کلمات ارباب سیر و مقاتل در عدد سپاه آن حضرت و عسکر عمر سعد اختلاف بسیار دارد پس حضرت صفوف لشکر را به این طرز آراست زهیربن قین را در میمنه بازداشت، و حبیب بن مظاهر را در میسرة اصحاب خود گماشت و رایت جنگ را با برادرش عباس عطا فرمود و موافق بعض کلمات بیست تن با زهیر در ممینه و بیست تن با حبیب در میسره بازداشت و خود با سایر سپاه در قلب جا کرد و خیام محترم را از پس پشت انداختند، و امر فرمود که هیزم و نی‌هائی را که اندوخته بودند در خندقی که اطراف خیام کنده بودند ریختند و آتش در آنها افروختند برای آنکه آن کافران را مانعی باشد از آنکه به خیام محترم بریزند. و از آن سوی نیز عمر سعد لشکر خود را مرتب ساخت میمنه سپاه را به عمر و بن الحجاج سپرد و شمر ملعون ذی الجوشن را در میسره جای داد و عروه بن قیس را بر سواران گماشت و شبث بن ربعی را با رجاله بازداشت، و رایت جنگ را با غلام خود در ید گذاشت.

و روایتست که امام حسین علیه السلام دست به دعا برداشت و گفت:

اًللهم اَنْتَ ثِقَتی فی کُلّ کَرْبٍ وَ اَنْتَ رَجائی فی کُلّ شِدَّهٍ وَ اَنْتَ لی فی کُلّ اَمْرٍ نَزَلَ بی ثِقَهٌ وَعُدَّه کَمْ مِنْ هَمََّ یَضْعُفُ فیِه الْفُؤادُ وَ َتقِلُّ فیهِ الْحلَیهُ وَ یَخْذُلُ فیهِ الصَّدیقُ وَ یَشْمَتُ فیهِ الْعَدُوُّا اَنْزَلْتُهُ بِکَ وَ شکَوْتُهُ اِلَیْکَ رَغَبَهً مِنّی اِلَیْکَ عََّمْن سِواکَ فَفَرَّجْتَهُ عَنّی وّ َکَشْفَتهُ فَاَنْتَ َوِلُّی کُلّ نِعْمَهٍ و صاحِبُ کُلّ حَسَنَهٍ وِ ُمْنَتهی کُلّ رَغْبَهٍ.

این وقت از آن سوی لشکر پسر سعد جنبش کردند و در گرداگرد لشکر امام حسین علیه السلام جولان دادند از هر طرف که می‌رفتند آن خندق و آتش افروخته را می‌دیدند. پس شمر ملعون به صدای بلند فریاد برداشت که ای حسین پیش از آنکه قیامت رسد شتاب کردی به آتش، حضرت فرمود این گوینده کیست گویا شمر است، گفتند بلی جز او نیست، فرمود ای پسر آن زنی که بزچرانی می‌کرده تو سزاوارتری به دخول آتش. مسلم بن عوسجه خواست تیری به جانب آن ملعون افکند آن حضرت رضا نداد و منعش فرمود، عرض کرد رخصت فرما تا او را هدف تیر سازم همانا او فاسق و از دشمنان خدا و از بزرگان ستمکاران است و خداوند مرا بر او تمکین داده حضرت فرموده مکروه می‌دارم که من با این جماعت ابتدا به مقاتلت کنم.

این وقت حضرت امام حسین علیه السلام راحله خویش را طلبید و سوار شد و به صوت بلند فریاد برداشت که می‌شنیدند صدای آن حضرت را بیشتر مردم و فرمود آنچه حاصلش اینست:

ای مردم به هوای نفس عجلت مکنید و گوش به کلام من دهید تا شما را بدانچه سزاوار است موعظت بگویم و عذر خودم را بر شما ظاهر سازم پس اگر با من انصاف دهید سعادت خواهید یافت و از در انصاف بیرون شوید، پس آرای پراکنده خود را مجتمع سازید و زیر و بالای این امر را به نظر تامل ملاحظه نمائید تا آنکه امر بر شما پوشیده و مستور نماند پس از آن بپردازید به من و مرا مهلت مدهید. همانا ولی من خداوندی که قرآن را فرو فرستاده و اوست متولی امور صالحان.

راوی گفت که چون خواهران آن حضرت این کلمات را شنیدند صیحه کشیدند و گریستند و دختران آن جناب نیز به گریه درآمدند، پس بلند شد صداهای ایشان حضرت امام حسین علیه السلام فرستاد به نزد ایشان برادر خود عباس بن علی (ع) و فرزند خود علی اکبر را و فرمود به ایشان که ساکت کنید زنها را، سوگند به جان خودم که بعد از این گریه ایشان بسیار خواهد شد.

و چون زنها ساکت شدند آن حضرت خدای را حمد و ثنا گفت به آنچه سزاوار اوست و درود فرستاد بر حضرت رسول و ملائکه و رسولان خدا علیهم السلام و شنیده نشد هرگز متکلمی پیش از آن حضرت و بعد از او به بلاغت او.

پس فرمود ای جماعت نیک تأمل کنید و ببینید که من کیستم و با که نسبت دارم آنگاه با خویشتن آئید و خویشتن را ملامت کنید و نگران شوید که آیا شایسته است برای شما قتل من و هتک حرمت من آیا من نیستم پسر دختر پیغمبر شما، آیا من نیستم پسر وصی پیغمبر و ابن عم او و آن کسی که اول مؤمنان بود که تصدیق رسول خدا صلی الله علیه و آله نمود، به آنچه از جانب خدا آورده بود، آیا حمزه سیدالشهداء عم من نیست؟ آیا جعفر که با دو بال در بهشت پرواز می‌کند عم من نیست؟ ایا به شما نرسیده که پیغمبر صلی الله علیه و آله در حق من و برادرم حسن (ع) فرمود که ایشان دو سید جوانان اهل بهشتند؟ پس اگر سخن مرا تصدیق کنید اصابه حق کرده باشید، به خدا سوگند که هرگز سخن دروغ نگفته‌ام از زمانی که دانستم خداوند دروغگو را دشمن می‌دارد، و با این همه اگر مرا تکذیب می کنید پس در میان شما کسانی می‌باشند که از این سخن آگهی دارند، اگر از ایشان بپرسید به شما خبر می‌دهند، بپرسید از جابر بن عبدالله انصاری، و ابوسعید خدری، و سهل بن سعد ساعدی، و زید بن ارقم، و انس بن مالک تا شما را خبر دهند، همانا ایشان این کلام را در حق من و برادرم حسن از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیده‌اند. آیا این مطلب کافی نیست شما را در آن که حاجز ریختن خون من شود؟

شمر به آن حضرت گفت که من خدا را از طریق شک و ریب بیرون صراط مستقیم عبادت کرده باشم اگر بدانم تو چه می گوئی. چون حبیب سخن شمر را شنید گفت ای شمر به خدا سوگند که من ترا چنین می‌بینم که خدای را به هفتاد طریق از شک و ریب عبادت می‌کنی، و من شهادت می‌دهم که این سخن را به جانب امام حسن علیه السلام راست گفتی که من نمی‌دانم چه می‌گوئی البته نمی‌دانی چه آنکه خداوند قلب ترا به خاتم خشم مختوم داشته و به غشاوت غضب مستور فرموده.

دیگر باره جناب امام حسین علیه السلام لشکر را خطاب نموده و فرمود: اگر بدانچه که گفتم شما را شک و شبهه‌ایست آیا در این مطلب هم شک می‌کنید که من پسر دختر پیغمبر شما می‌باشم؟ به خدا قسم که در میان مشرق و مغرب پسر دختر پیغمبری جز من نیست،‌خواه در میان شما و خواه در غیر شما، وای بر شما آیا کسی را از شما را کشته‌ام که خون او را از من طلب کنید؟ یا مالی را از شما تباه کرده‌ام؟ یا کسی را به جراحتی آسیب زده‌ام تا قصاص جوئید؟ هیچ کس آن حضرت را پاسخ نگفت، دیگرباره ندا در داد که ای شبث بن ربعی و ای حجاربن ابجر و ای قیس بن اشعث و ای زیدبن حارث مگر شما نبودید که برای من نوشتید که میو‌ه‌های اشجار ما رسیده و بوستانهای ما سبز و ریان گشته است اگر به سوی ما آیی از برای یاریت لشکرها آراسته‌ایم این وقت قیس بن اشعث آغاز سخن کرد و گفت ما نمی‌دانیم چه می‌گوئی ولکن حکم بنی عم خود یزید و ابن زیاد را بپذیر تا آنکه ترا جز به دلخواه تو دیدار نکند، حضرت فرمود لاوالله هرگز دست مذلت به دست شما ندهم و از شما هم نگریزم چنانکه عبید گریزند. آنگاه ندا کرد ایشان را و فرمود:

عِبادَاللهِ اِنّی عُذْتُ بِرَبّی وَ رَبِکُمْ اَنْ تَرْجُمُونِ وَ اَعُوذُ بِرَبّی وَ رَبکُمّ مِنْ کُلّ مُتَکَبِرً لایُؤمِنُ بَیَوْمِ الْحِسابِ.

آنگاه از راحله خود فرود آمد و عقبه بن سمعان را فرمود تا آن را عقال برنهاد. ابوجعفر طبری نقل کرده از علی بن حنظله بن اسعد شبامی از کثیر بن عبدالله شعبی که گفت چون روز عاشورا ما به جهت مقاتله با امام حسین علیه السلام به مقابل آن حضرت شدیم، بیرون آمد به سوی ما زهیر بن القین در حالی که سوار بود بر اسبی درازدم غرق در اسلحه، پس فرمود اهل کوفه من انذار می‌کنم شما را از عذاب خدا، همان حق است بر هر مسلمانی نصیحت و خیرخواهی برادر مسلمانش و ماها تا به حال بر یک دین و یک ملتیم و برادریم با هم تا شمشیر در بین ما کشیده نشده، پس هرگاه بین ما شمشیر واقع شد برادری ما از هم گسیخته و مقطوع خواهد شد و ما یک امت و شما امت دیگر خواهید بود. همانا مردم بدانید که خداوند ما و شما را ممتحن و مبتلا فرموده به ذریه پیغمبرش تا ببیند ما چه خواهیم کرد با ایشان، اینک من می‌خوانم شما را به نصرت ایشان و مخذول گذاشتن طاغی پسر طاغی عبیدالله بن زیاد را زیرا که شما از این پدر، و پسر ندیدید مگر بدی، چشمان شما را در آوردند و دستها و پاهای شما را بریدند و شما را مثله کردند و بر تنة درختان خرما بدار کشیدند و اشراف و قراء شما را مانند حجر بن عدی واصحابش و هانی بن عروه و امثالش را به قتل رسانیدند.

لشکر ابن سعد که این سخنان شنیدند شروع کردند به ناسزا گفتن به زهیر و مدح و ثنا گفتن بر ابن زیاد و گفتند به خدا قسم که ما حرکت نکنیم تا آقایت حسین و هر که با اوست بکشیم یا آنها را گرفته و زنده به نزد امیر عبیدالله بن زیاد بفرستیم. دیگر باره جناب زهیر بنای نصیحت را گذاشت و فرمود ای بندگان خدا اولاد فاطمه علیهماالسلام احق و اولی هستند به مودت و نصرت از فرزند سمیه هر گاه یاری نمی‌کنید ایشان را پس شما را در پناه خدا درمی‌آورم از آنکه ایشان را بکشید، بگذارید حسین را با پسر عمش یزید بن معاویه هر آینه به جان خودم سوگند که یزید راضی خواهد شد از طاعت شما بدون کشتن حسین علیه السلام. این هنگام شمر ملعون تیری به جانب او افکند و گفت ساکت شو خدا ساکن کند صدای ترا همانا ما را خسته کردی از بس که حرف زدی زهیر با وی گفت: یَابْنَ الْبَوّالِ عَلی عَقِبَیْه ما اِیّاکَ اُخاطِبُ اِنَّما اَنْتَ بَهیمَهٌ.

 من با تو تکلم نمی‌کنم تو انسان نیستی بلکه حیوان می‌باشی به خدا سوگند گمان نمی‌کنم ترا که دو آیه محکم از کتاب الله را دانا باشی پس بشارت باد ترا به خزی و خواری روز قیامت و عذاب دردناک شمر ملعون گفت که خداوند ترا و صاحبت را همین ساعت خواهد کشت زهیر فرمود آیا به مرگ مرا می‌ترسانی؟ به خدا قسم مردن با آن حضرت نزد من محبوب‌تر است از مخلد بودن در دنیا با شماها. پس رو کرد به مردم و صدای خود را بلند کرد و فرمود ای بندگان خدا مغرور نسازد شما را این جلف جانی و امثال او به خدا سوگند که نخواهد رسید شفاعت پیغمبر صلی الله علیه و آله به قومی که بریزند خون ذریه و اهل بیت او را و بکشند یاوران ایشان را.

راوی گفت پس مردی او را ندا کرد و گفت ابوعبدالله الحسین علیه السلام می‌فرماید بیا به نزد ما. فَلَعَمْری لَئِنْ کانَ مُؤمِنُ الِ فِرْعُوْنَ نَصَحَ لِقَوْمِهِ وَ اَبْلَغَ فِی الدُّعاءِ لَقَدْ نَضَحْتَ وَ اَبَلْغتَ لَو نَفَعَ النُّصْحُ وَ الاْبْلاغُ.

و سید بن طاوس ره روایت کرده که چون اصحاب پسر سعد سوار گشتند و مهیای جنگ با آن حضرت شدند آنجناب بُریربن خضیر را به سوی ایشان فرستاد که ایشان را موعظتی نماید، بریر در مقابل آن لشکر آمد و ایشان را موعظه نمود. آن بدبختان سیه روزگار کلام او را اصغا ننمودند و از مواعظ او انتفاع نبردند.

پس خود آن جناب بر ناقه خویش و به قولی بر اسب خود سوار شد و به مقابل ایشان آمده و طلب سکوت نمود، ایشان ساکت شدند، پس آن حضرت حمد و ثنای الهی را به جای آورد و بر حضرت رسالت پناهی و بر ملائکه و سایر انبیاء و رسل درود بلیغی فرستاد پس از آن فرمود که هلاکت و اندوه باد شما را ای جماعت غدار و ای بیوفاهای جفاکار در هنگامی که به جهت هدایت خویش ما را به سوی خود طلبیدید و ما اجابت شما کرده و شتابان به سوی شما آمدیم پس کشیدند بر روی ما شمشیرهائی که به جهت ما در دست داشتید و بر افروختید بر روی ما آتشی را که برای دشمن ما و دشمن شماها مهیا کرده بودیم پس شما به کین و کید دوستان خود به رضای دشمنان خود همداستان شدید بدون آنکه عدلی در میان شما فاش و ظاهر کرده باشند و بی‌آنکه طمع و امید رحمتی باشد از شماها در ایشان پس چرا از برای شما باد وَیْلها از ما دست کشیدند و حال آنکه شمشیرها در حبس نیام بود و دلها مطمئن و آرام می‌زیست و رأیها محکم شده و نیرو داشت لکن شما سرعت کردید و انبوه شدید در انگیزش نیران فتنه مانند ملخها و خویشتن را دیوانه‌وار در انداختید در کانون نار چون پروانه‌گان پس دور باشید از رحمت خدا ای معاندین امت و شاد و شارد جمعیت و تارک قرآن و محرف کلمات آن و گروه گنه کاران و پیروان وساوس شیطان و ماحیان شریعت و سنت نبوی آیا ظالمان را معاونت می‌کنید و از یاری ما دست بر می‌دارید. بلی سوگند با خدای که عذر و مکر از قدیم در شماها بوده با او بهم پیچیده اصول شما و از او قوت گرفته فروع شما لاجرم شما پلیدتر میوه‌اید گلوگاه ناظر را و کمتر لقمه‌اید غاصب را الحال آگاه باشید که زنا زاده فرزند زنا زاده یعنی ابن زیاد علیه اللعنه مرا مردد کرده میان دو چیز:

یا آنکه شمشیر کشیده و در میدان مبارزت بکوشم، و یا آنکه لبسا مذلت بر خود بپوشم و دور است از ما ذلت و خداوند رضا ندهد و رسول نفرماید و مؤمنان و پروردگار دامنهای طاهر و صاحب حمیت و اربابهای غیرت ذلت لئام را بر شهادت کرام اختیار نکنند، اکنون حجت را بر شما تمام کردم و با قلت اعوان و کمی یاران با شما رزم خواهم کرد. پس متصل فرمود کلام خود را به شعرهای فروه بن مسیک مرادی:

وَ اِنْ نُغْلَبْ فَغَیْر مُغَلَّبینا
مَنا یانا وَ دَوْلَهاخِریْنا
کَلا کِلَهُ اَناخَ بِاخَرینا
کَما اَفْنَی الْقروُنَ الاَوَّلینا
وَلَوْ بَقِیَ الْکِرامُ اِذا بَقینا
سَیَلْقَی الشّامِتُونَ کَما لَقین

فَاِنْ نُهْزَمْ فَهَزّاموُنَ قِدْماً
وَ ما اِن طِبُّنا جُبْنٌ وَلَکِن
اِذا مَا الْمَوْتَ رَفَّعَ عَنْ اُناسٍ
فَافَنْی ذلِکُمْ سَرْواتِ قومی
فَلَوْ خَلَدَالْمُلُوکَ اِذاً خَلَدْنا
فَقُلْ لِلشّامِتَیْنِ بِنا اَفیقوُا

آنگاه فرمود سوگند با خدای که شما بعد من فراوان و افزون از مقدار زمانی که پیاده سوار اسب باشد زنده نمانید، روزگار آسیای مرگ بر سر شما بگرداند و شما مانند میله سنگ آسیا در اضطراب باشید این عهدی است به من از پدر من از جد من، اکنون رأی خود را فراهم کنید و با اتباع خود همدست شوید و مشورت کنید تا امر بر شما پوشیده نماند پس قصد من کنید و مرا مهلت مدهید همانا من نیز توکل کرده‌ام بر خداوندی که پروردگار من و شما است که هیچ متحرک و جانداری نیست مگر آنکه در قبضه قدرت اوست و همانا پروردگار من بر طریق مستقیم و عدالت استوار است جزای هر کسی را به مطابق کار او می‌دهد.

پس زبان به نفرین آنها گشود و گفت ای پروردگار من باران آسمان را از این جماعت قطع کن و برانگیز برایشان قحطی زمان یوسف (ع) که مصریان را به آن آزمایش فرمودی و غلام ثقیف را برایشان سلطنت ده تا آنکه برساند به کامهای ایشان کاسه‌های تلخ مرگ را زیرا که ایشان فریب دادند ما را و دست از یاری ما برداشتند و توئی پروردگار ما، بر تو توکل کردیم و به سوی تو انابه نمودیم و به سوی تو است بازگشت همه. پس از ناقه به زیر آمد و طلبید مرتجز اسب رسول خدا صلی الله علیه و آله را و بر آن سوار گشت و لشکر خود را تعبیه فرمود.

طبری از سعد بن عبیده روایت کرده که پیرمردان کوفه بالای تل ایستاده بودند و برای سیدالشهداء علیه السلام می‌گریستند و می‌گفتند اَللّهُمَّ اَنْزِلْ نَصْرَکَ یعنی بارالها نصرت خود را بر حسین نازل فرما. من گفتم ای دشمنان خدا چرا فرود نمی‌آئید او را یاری کنید؟ سعید گفت دیدم حضرت سیدالشهداء علیه السلام که موعظه فرمود مردم را در حالتی که جبه‌ای از برد در برداشت و چون رو کرد به سوی صف خویش مردی از بنی تمیم که او را عمر طهوی می‌گفتند تیری به آن حضرت افکند که در میان کتفش رسید و بر جبه‌اش آویزان شد و چون به لشکر خود ملحق شد نظر کردم به سوی آنها دیدم قریب صد نفر می‌باشند که در ایشان بود از صلب علی علیه السلام پنج نفر و از بنی هاشم شانزده نفر و مردی از بنی سلیم و مردی از نبی کنانه که حلیف ایشان بود و ابن عمیر بن زیاد انتهی.

و در بعضی مقاتل است که چون حضرت این خطبه مبارکه را قرائت نمود فرمود ابن سعد را بخوانید تا نزد من حاضر شود، اگر چه ملاقات آن حضرت بر ابن سعد گران بود لکن دعوت آن حضرت را اجابت نمود و با کراهتی تمام به دیدار آن امام علیه السلام آمد. حضرت فرمود ای عمر تو مرا به قتل می‌رسانی به گمان اینکه، ابن زیاد (ملعون) زنازاده ترا سلطنت مملکت ری و جرجا خواهد داد، به خدا سوگند که تو به مقصود خود نخواهی رسید و روز تهنیت و مبارک باد این دو مملکت را نخواهی دید، این سخن عهدیست که به من رسیده این را استوار میدارد و آنچه خواهی بکن همانا هیچ بهره از دنیا و آخرت نبری، و گویا می‌بینم سر ترا در کوفه برنی نصب نموده‌اند و کودکان آنرا سنگ می‌‌زنند و هدف و نشانة خود کنند. از این کلمات عمر سعد (لعنه الله علیه) خشمناک شد و از آن حضرت روی بگردانید و سپاه خویش را بانگ زد که چند انتظار می‌برید، این تکاهل و توانی به یک سو نهید و حمله‌ای گران در دهید حسین و اصحاب او افزون از لقمه‌ای نیست. این وقت امام حسین علیه السلام بر اسب رسول خدا «ص» که مرتجز نام داشت بر نشست و از پیش روی صف در ایستاد و دل بر حرب نهاد و فریاد به استغاثه برداشت و فرمود آیا فریادرسی هست که برای خدا یاری کند ما را؟ آیا دافعی هست که شر این جماعت را از حریم رسول خدا «ص» بگرداند؟


نوشته شده توسط : پویا آقاپور

[ نظر]


[ویرایش] تاریخچه

پنج شنبه 86 بهمن 4 ساعت 4:16 عصر
<


اولین مراسم سوگواری را زینب در مسجد کوفه بر امام حسین برگزار کرد.قبل از آن در کنار اجساد شهدا در کربلا برگزارشد.[نیاز به ذکر منبع]


نوشته شده توسط : پویا آقاپور

[ نظر]


عاشورا در لغت به معنای دهمین است؟

پنج شنبه 86 بهمن 4 ساعت 4:14 عصر
< در نزد مسلمانان منظور از عاشورا روز دهم ماه محرم سال ?? هجری قمری است. با گاه‌شماری هجری خورشیدی این روز مطابق است با ?? مهر ??. [?] شهرت این روز به خاطر آن است که حسین ابن علی بن ابی طالب - امام سوم شیعیان - و یاران وی در واقعه کربلا در جنگ با لشکر یزید کشته شدند و مسلمانان در آن سوگواری می‌کنند. در مناطق شیعه نشین مراسم عزاداری برگزار می‎‏‌شود. در تقویم رسمی ایران این روز تعطیل می‌باشد.

نوشته شده توسط : پویا آقاپور

[ نظر]


<      1   2   3   4